چکیده:
افلاطون دررساله تئاتتوس به موضوع اصلی معرفت و شناخت آن میپردازد و سعی میکند تعریفی برای آن بیابد.
سه تعریف افلاطون در پاسخ به سؤال «معرفت چیست = ti » «estin epistéme» سه قسمت اصلی رساله را
تشکیلمیدهند. هرسه تعریف افلاطون از شناخت که درواقع آرای مختلف موجود درباره معرفت ،از جمله سوفیستها
وحس گرایان میباشد،بینتیجه میماند.
موضوع این مقاله، تعریف اول افلاطون ازمعرفت میباشد.
سؤال «معرفت چیست؟» درمکالمه اصلی (9 س 143 - 3 د 151) طرح میگردد.
نخستین پاسخ تئاتتوس به سؤال درباره ماهیت معرفت «معرفت = aisthesis» بااستناد به جمله پروتاگوراس
ونظریه هراکلیت نقدوبررسی میشود(4 د 151 - 8 س 183).
خلاصه ماشینی:
تعریف اوّل افلاطون از episteme (معرفت) در رساله تئاتتوس علت پرداختن افلاطون به آرای حسگرایان ،کشف خطاهای حواس ونارسایی حواس در درک بعضی از واقعیتها مانند هستی ،حقیقت ونیکی میباشد.
بعضی دیگر مانند "دتل" نماینده این نظرند،که در آثار باقیمانده از آنتی ستنس، هیچ نکته اتکایی وجود ندارد که ادراک حسی وتذکر به همان نحو تعریف شدهباشد که افلاطون در قیاس موم ومهر، به آن پرداخته است(دتل،1972 ،صفحه 39) بااین حال، "دتل" اشاره میکند که شمار نویسندگانی که نظریه اثرپذیری (enthoulesis)مورد اشاره افلاطون را به آنتی ستنس نسبت میدهند،کم نیستند(همان جا).
تعریف اوّل معرفت (4 د 151 - 3 ب 187) افلاطون در رساله تئاتتوس به موضوع اصلی معرفت شناسی یعنی معرفت میپردازد وسعی میکند تعریفی برای آن بیابد.
اولین پاسخ تئاتتوس ،به سؤال درباره ماهیت معرفت ،دراین قسمت اصلی، بااستناد به جمله پروتاگوراس "انسان معیار همه چیز است"ونظریه هراکلیت ،نقد و بررسی میشود(4 د 151، 8 س 183).
تعریف اوّل ویکی دانستن آن با جمله پروتاگوراس "انسان معیار همه چیز است"و نظریه هراکلیت وایرادهای آن (4 د 151 - 10 س 160 ) سقراط تعریف اول تئاتتوس را با به میان کشیدن نظریه نسبیت دنبال میکند.
3- اگر انسان با وجود قوّه حافظه ادعاکند که معرفت و ادراک حسّی عین هم هستند، نتیجهاش این است که انسان باید قادر باشد در آنِ واحد چیزی رابداند و همین طور نداند (ب 164 - د 164).
نتیجه: بدین نحو، تعریف اوّل "ادراک حسّی معرفت است " رد میشود.
تعریف اوّلِ تئاتتوس در شکل ضعیفش، یعنی "ادراک حسّی نیز معرفت است"، نمیتواند ثابت شود.