چکیده:
هر متن به شرطی در بازتولید سلطه و اقتدار در جامعه نقش ایفا می کند که بتواند به گفتمان هایی دسترسی یابد که سلطه حاکمان سیاسی را در افکار عمومی مشروعیت می بخشد. نظریه تحلیل انتقادی گفتمان لاکلا و موف یکی از رویکردهای تحلیل گفتمان است که بهمنظور نشان دادن چگونگی شکل گیری گفتمان های قدرت، لایه های پنهان زبان را در متون شفاهی و کتبی می کاود و نقش قدرت را در بازتولید روابط سلطه نشان می دهد. نامه محمد بن عبدالله (100 - 145 ق) پیشوای حزب شیعه و منصور عباسی (95 - 158 ق) پیشوای عباسیان، از جمله آثاری است که می توان با تحلیل مکاتبات سیاسی آن، به اوضاع سیاسی و مناسبات قدرت دورة عباسی پی برد. پژوهش حاضر در تلاش است با تکیه بر روش توصیفی-تحلیلی و با استناد به الگوی تحلیل انتقادی لاکلا و موف، گفتمان این دو نامه را تحلیل کند. نتایج حاکی از آن است که هر دو گفتمان به یک منبع قدرت مرتبط هستند؛ لذا هیچ کدام خنثی و بی طرف نبوده و در موقعیتی خاص تولید شده اند. همچنین ادعاهای دو رهبر بر پایه دال مرکزی «رهبری امت اسلامی» بنا نهاده شده است؛ لذا هر دو نویسنده با کاربرد دال های شناور، سعی کردند دال مرکزی خویش را تبیین نمایند و در عرصه رقابت از تکنیک «انسداد»، «تضاد»، «غیرت» و « ساختارشکنی» بهره گیرند، با این تفاوت که منصور که از قدرت پشت گفتمان قابل توجهی برخوردار بود، در «برجسته سازی»، «حاشیه رانی» و «ساختارشکنی» دال مرکزی رقیب قوی تر عمل کرده است.
خلاصه ماشینی:
جستار حاضر با تکیه بر روش توصیفی-تحلیلی و با هدف کشف شگردهای زبانی انتقادی و سیاسینگر نویسندگان دو نامۀ مورد بحث ، در تلاش است با خوانش دو نامه ، گفتمان آنها را مورد بررسی قرار دهد تا به سؤالات زیر پاسخ دهد: - بنابر نظریۀ لاکلا و موف، عوامل غیرزبانی که باعث ساخت هویت ها و فعالیت های مندرج در دو نامۀ محمد بن عبدالله و منصور عباسی شده، کدام است ؟ - نتیجۀ کاربست دالهای مرکزی و شناور دو نامۀ مذکور کدام است ؟ ٢-١ پیشنیۀ پژوهش تاکنون پژوهش های متعددی در حوزة تحلیل گفتمان انتقادی و همچنین نقد و تحلیل نامه های عصر عباسی صورت گرفته است که در زیر به برخی از آنها اشاره میشود: در ارتباط با تحلیل گفتمان متون ادبی در ایران پژوهش هایی چندی وجود دارد؛ مانند آقاگل زاده و ارجمندی (١٣٨٩ش ) در مقالۀ «کارآمدی تحلیل گفتمان انتقادی فرکلاف در نقد و ارزیابی برابرها در متون ترجمه شده «خواهران» اثر جیمزجویس »؛ حدادی و داوودی (١٣٩١ش ) در مقالۀ «کردار گفتمانی و اجتماعی در رمان مدار صفر درجه بر پایۀ الگوی تحلیل گفتمان فرکلاف»؛ ملی و نویدی (١٣٩٢ش ) در مقالۀ «تحلیل گفتمان با رویکردی به مدلهای ارتباطی فرکلاف در نمایشنامۀ اتللو»؛ حسینی و طالبیان (١٣٩٢ش ) در مقالۀ «بازنمایی هویت طبقۀ متوسط مدرن شهری در آثار مصطفی مستور: تحلیل گفتمان رمانهای استخوان خوک و دست های جزامی و من گنجشک نیستم »؛ قاسم زاده و گرجی (١٣٩٠ش ) در مقالۀ «تحلیل گفتمان انتقادی رمان دکتر نون زنش را بیش از مصدق دوست دارد»؛ قدسی و همکاران (١٣٩٣ش ) در مقالۀ «بررسی متن نامۀ مسعود غزنوی به ارسلان خان در تاریخ بیهقی با روش تحلیل گفتمان انتقادی»؛ اما در میان انبوه پژوهش های موجود تنها در دو مقاله نظریۀ لاکلا و موف بررسی شده است ، نخست کسرایی و پوزششیرازی (١٣٨٨ش ) در مقالۀ «نظریۀ گفتمان لاکلا و موف ابزاری کارآمد در فهم و تبیین پدیدههای سیاسی» است ، چنانکه از عنوان این مقاله برمیآید جامعۀ آماری آن در حوزة علوم سیاسی است ، نه ادبیات.