چکیده:
با نگاهی به مقوله مفعولهای پنج گانه در زبان عربی می بینیم که دو نوع این مفعولها یعنی مفعول به و مفعول فیه (ظرف زمان و مکان) در زبان فارسی معادل هایی به همین نام دارند . ولی سه نوع دیگر مفعول ، به عنوان یک نقش نحوی در زبان فارسی شناخته شده نیست . دربارة اینکه این نقش ها در زبان فارسی وجود دارد یا نه ، تحقیقات چندانی صورت نگرفته است ؛ نظر به اینکه زبان عربی و فارسی از یک خانواده نیستند تا در حوزه تطبیق بگنجند، بررسی این مباحث ، در این دو زبان در حوزه «زبانشناسی مقابله ای» صورت می گیرد. با توجه به قرابت بسیار زیاد بین دو زبان که با نگاهی به دستورهای سنتی نوشته شده فارسی در مقوله های صرفی ، نحوی و نام گذاری اصطلاحات دستوری به آسانی قابل دریافت است ، این مقاله می کوشد به بحث در مفعولهای مطلق ، له و معه که برابر نهادهای آ ها در فارسی انجام نشده است ، بپردازد و برای این نقش ها معادلی در زبان فارسی بیابد و مساله تفاوت میان نقش های مذکور در نحو فارسی و عربی را مورد بررسی قرار دهد. سپس با ارائة شواهدی از متون نظم ونثر فارسی ، و بازنمایی تفاوتهای آنها در دو زبان، برای معادل های فارسی نام ها و اصطلاحاتی درخور وضع کند. شایان ذکر است این نام گذاری متاثر از زبان عربی است .
خلاصه ماشینی:
قید کیفیت ( بیانی ) مانند این بیت فردوسی : بخندیــــد خندیــــدنی شــــاهوار چنـــــان کامـــــد آوازش از چاهســـــار (همان) کلمة «خندیدنی » قید کیفیت به شمار می آید؛ زیرا نخست بر مصدر فعل (خندیدن) تأکید می کند و دوم اینکه «شاهوار» به عنوان صفت بعد از آن ذکر شده است تا کیفیت و چگونگی خندیدن را بیان کند؛ بدین معنا که او همچون شاهان خندید یا به عبارت بهتر خندة او همچون خندة شاهان بود.
٦. تعریف مفعول له ٦ در زبان عربی مصدری منصوب است که بعد از فعل می آید تا علت وقوع آن را بیان کند.
در این جمله «اجلالا» مصدری است که علت وقوع فعل «وقف » را بیان می کند و در زبان عربی به عنوان مفعول له یا مفعول لأجله در نظر گرفته می شود.
پس در زبان فارسی معادلی که با مفعول له زبان عربی برابری می کند متمم علت یا سبب است و در تعریف آن می توان گفت : اسمی است که بعد از حروف اضافة معینی قرار می گیرد و علت وقوع فعل را شرح می دهد و آن حروف عبارت اند از: از، ز(مخفف از)، از جهت ، از برای، از پی ، از بهر، ب، به .
مفعول معه در زبان عربی اسمی است منصوب که بعد از «واو» به معنای معیت می آید و حصول فعل ماقبل را به همراه این اسم بیان می کند.