چکیده:
اهمیت مساله اخلاق و نقش آن در زندگی انسان بر هیچ کس پوشیده نیست و همه اندیشمندانی که درباره انسان و زندگی و سعادت و نیکبختی او پژوهش نموده اند به جایگاه اخلاق در بهبود وضع زندگانی انسان واقف بوده و همواره آدمیان را به پایبندی مسائل آن دعوت کرده اند. علامه طباطبایی نیز درآثار خود به ویژه تفسیرالمیزان ازاین مساله غافل نبوده است دراین مقاله دیدگاه ایشان درمورد اخلاق مورد بررسی قرار گرفته است. آنچه دراین نوشتار درمد نظر بوده طرح اطلاق اخلاق ورد نظریه نسبیت اخلاقی بوده است. علامه طباطبایی درتفسیرالمیزان از نگرش مطلق بودن اخلاق جانبداری نموده و ایراداتی راکه طرفداران نسبیت اخلاقی مطرح کرده اند پاسخ داده است.
خلاصه ماشینی:
بنابراین علامه طباطبایی معتقد است که علماخلاق فنی است که پیرامون ملکات نفسانی بحث میکند،ملکاتی که مربوط به قواینباتی و حیوانی و انسانی اوست تا فضایل آنها را از رذایلشان جدا سازد و معلوم نماید کهکدام یک از ملکات نفسانی انسان خوب و فضیلت و مایه کمال اوست،و کدام یک بدو رذیله و مایه نقص اوست،تا از این طریق انسان بعد از شناخت آنها خود را با آن فضایلبیاراید و از رذایل دور نماید،و در نتیجه اعمال نیکی که مقتضای فضایل درونی استانجام دهد تا در اجتماع انسانی ستایش عموم جامعه را به خود جلب نموده،سعادتعلمی و عملی خود را به کمال برساند(علم الاخلاق و هو الغن الباحث عن الملکاتالنفسانیه المتعلقه بقواه النباتیه و الحیوانیه و الانسانیه و تمیز الفضایل منها عن الرزائل لیستکمل&%00719HQPG007G% الانسان بالتحلی و الاتصاف بها سعادته العلمیه فیصدر عنه من الافعال ما یجلب الحمد العامو الثناء الجمیل من الجتمع الانسانی».
(طباطبایی،377/1) علامه طباطبایی پس از بیان این چهار مقدمه به پاسخ،معتقدان نظریه نسبیتدر اخلاق میپردازد و آن را پاک نادرست و ناموجه میداند و معتقد است که چهار ملکهعفت و شجاعت و حکمت و عدالت از فضایل نفسانی به شمار میآید که طبیعت فرد بهدلیل اینکه مجهز به ادوات آن است اقتضای آن را دارد و همه آنها نیکو پسندیدهاند،زیرا نیکو یعنی هرچیزی که با غایت و غرض از آفرینش هرچیز و کمال و سعادت آنهماهنگ و سازگار باشد و این چهار ملکه با سعادت و کمال فرد انسانی سازگار استو صفاتی که در مقابل اینها قرار دارد همه برای همیشه رذایل و زشت محسوب میگردند.