چکیده:
سقوط دستگاه خلافت عباسی در سال 656 ه. ق برای بسیاری از مردم و نخبگان جهان اسلام و ایرانیان قابل تصور نبود. پایان این دوران طولانی خلافت ، ضربه سنگینی بود بر بسیاری از باور هایی که در جامعه رسوخ پیدا کرده بود. عکس العمل جامعه نیز از این مسائل متفاوت بود. در این میان، شکل گیری اندیشه هایی که ریشه در باورهای دینی و اعتقادی داشت و فرصت طلبی برخی چهره ها ، فضای جدیدی را ایجاد کرد که حاصل آن ، پیدایی فرقه های دینی شد که نقطه مشترک تمامی آن ها ،تاکید بر فرجام دین و بشریت داشت.این گرایش های جدیدتحت تاثیر اوضاع سیاسی ، اجتماعی و دینی حاکم بر جامعه هر روز تشدید می شد و در گوشه ای از ایران سربرمی آورد.حروفیه،نقشبندیه، نقطویه و مشعشعیان تنها نمونه هایی ازاین گروه ها بودند.تعدد اندیشه های مبتنی بر فرجام شناسی کیهانی ، تشدید تفکرهای انحرافی و تمرکز گریزی سیاسی نیز تنها بخشی از نتایج عملکرد این گروه ها بود. طرح مساله - این پژوهش با هدف بررسی موضوع شکل گیری فرقه های دینی ایران در آستانه تشکیل دوره صفوی بر پایه سوالات زیر بنیان گذاشته شده است: آموزه های دینی ناظر بر فرجام جهان چه تاثیری بر شکل گیری فرقه های دینی در آستانه تشکیل صفویه داشت؟ اوضاع سیاسی ، فرهنگی و دینی چه تاثیری در شکل گیری اندیشه های فرجام گرایانه در ایران در آستانه تشکیل صفویه داشت؟ آیا تشکیل دولت صفوی را می توان از نتایج گرایش های فرجام شناسی کیهانی شکل گرفته در آستانه تشکیل این دولت دانست؟
خلاصه ماشینی:
"در آن دوران،ادعاهایی همچون الوهیت و نبوت و داعیه عیسویت،نمونههای فراوانی داشت(الشیبی،188 تا 198)،اگر چه ظاهر این دست از ادعا بیشتر ناظر بر تداوم بود تا فرجام و انتها،اما نوعا بدلیل التقاطی بودن آنها و ضرورت پرداختن به موضوع مهم سرنوشت نهایی جهان و بشریت،در آموزههای مورد ادعای خود از این موضوع نیز غافل نبودهاند.
اگر در اوایل،نظریات رمزی و الهامی همچون:«هر غزوهای از غزوات امام، قدمی جهان را به سوی سرنوشت محتوم آن پیش میبرد»و«وظیفه مهدی"عج"- که اصلاح جهان باشد-به تمام افراد سلسله فاطمی به توالی نسبت داده میشد»، مبین نظرات فرجامی آنها بود(هاجسن،388)در زمان امامت حسن دوم(امامت 562-558 ه ق)و در رمضان 559 ه ق،او با صراحت به مریدان خود اعلام کرد «امام زمان شما را درود فرستاده است و بندگان خواص خویش خوانده و بار تکلیف شریعت از شما برگرفته و شما را به قیامت رسانیده»(همدانی،164).
در نتیجهگیری کلی از بحث مهدویت بهعنوان یک موضوع ناظر بر فرجام جهان در آموزههای مدعیان مذهبی قرن هشتم و نهم هجری باید گفت در این مقطع علاوه بر اینکه این مسئله میتوانست عکس العملی برای جبران ضعف احساسات قومی و نژادی باشد-مانند قرون اولیه هجری-،در مرتبهای بالاتر،پاسخی بود به نیاز جامعهای که انتظار پایان روزگار سختی را میکشید.
در این فرایند،نوعی رقابت بین مدعیان فرق جدید آمد که وجه مشترک تمامی آنها،استفاده از آموزههای ناظر بر موضوع فرجام کیهانی بود،نظریاتی همچون ادعای مهدویت،نبوت و الوهیت،ندای قیامت سردادن و اعلام پایان دوره شریعت،و سرانجام اعلام روزگار پایانی جهان برخی از این نظریات،مستقیما با موضوع فرجامشناسی کیهانی مرتبط بود اما برخی دیگر براساس تفسیر و تأویلهای رهبران این فرق در قالب این دست از موضوعات قرار میگرفت."