چکیده:
ضرورت وقوع تحول در علوم انسانی موجود در دانشگاهها به یکی از دغدغههای معاصر تبدیل گشته است. در این تحقیق، هدف نویسندگان بیان ضرورت یکی از انواع تحولی است که باید در علوم انسانی شاهد وقوع آن باشیم. یکی از گامهای مهم در مسیر اسلامی شدن دانشگاهها، متحول ساختن علوم انسانی به معنای تصفیهی آن از رویکرد التقاطی است. قطعا آن نوع علوم انسانی رایج در دانشگاه که دچار التقاط و گاه الگوبرداری صرف از تئوریهای دیگر ملل و تمدنها و فرهنگها میباشد، نمیتواند جزئی از یک دانشگاه اسلامی به حساب آید، چرا که در قالب چنین نظام فکری، تنها تئوریها و مسائلی که مطابق مبانی آن فرهنگها باشد، به رسمیت شناخته میشوند، نه مطابق مبانی و اصول اسلام و قرآن. لذا بسیاری از ارزشهای مورد تأکید در دین اسلام قابل دفاع و تبیین نخواهد بود. اسلام ضمن این که ما را به فراگیری و عبرت گرفتن و استفاده از اکتشافات و تجربیات و پیشرفتهای علمی، فکری و اجتماعی ملل و فرهنگهای دیگر دعوت و تشویق مینماید، اما هیچگاه قائل به وانهادن استقلال و هویت فطری و الهی و قرآنـی نیست. بنابراین التقاط مبانی و اصول فکری و علمی تمدنها و فرهنگهای غیر اسلامی در حوزهی علوم انسانی، یکی از آسیبهای عمده برای علوم انسانی در نظر گرفته میشود و تطهیر آن از این آسیب یکی از گامهای مهم در ارتقا و اسلامی شدن دانشگاهها محسوب میگردد.
خلاصه ماشینی:
"محدود ساختن علوم انسانی به التقاط و ترجمهی صرف آثار و کتب فرهنگ غرب یا مبانی فکری و عرفانی کاذب شرق و ورود بیحد و حصر مبانی الحادی یا اومانیستی منهای تعبد و تدین، مانع بزرگی در اسلامی شدن دانشگاهها محسوب میگردد، زیرا با ظهور چنین بحرانی، علوم انسانی در انجام مأموریت و اهداف عمدهی خود (تحول انسانها به ویژه نسل جوان دانشگاهی به سمت ارزشهای دینی) که جزء آرمانها و اهداف انقلاب اسلامی نیز محسوب میشود دچار اختلال گردد و چه بسا در مسیری متفاوت و معکوس حرکت نماید.
انسانی که از لحاظ معرفتی خود را محدود میکند به روشی که فقط علم آن را تصدیق میکند و این محدودیت، میان او و وجود خدا سبب ایجاد فاصله میگردد و از لحاظ اخلاقی نیز نمیداند که چه باید انجام بدهد و چگونه زندگی کند و فقط باید منتظر باشد که عواطف او به او چه دیکته میکند، یا فرهنگی که عضو آن است چه چیزی برای او تجویز مینماید از لحاظ روانی دچار اختلال میشود و بحران روانی حیات وی را تهدید خواهد نمود.
اما پرسش این بخش از تحقیق حاضر این است که علم زدگی چگونه میتواند منشأ برخی اوصاف روانی باشد که برای وجود آدمی مهلک است؟ از دست دادن و فاصله گرفتن از خالق یکتا، چه در نظر و چه در عمل، تحت تأثیر محدود ساختن نظام فکری به روش دانش تجربی میتواند بنبستهایی را برای زندگی انسان ایجاد کند."