خلاصه ماشینی:
اگر فکر همچنان بازپس رود و هرگزدر جائی باز نایستد باید گفت که هیچ چیز از آنچه موجه گرفته بود در واقعموجه نشده است و نمیتوان دست از دامن طلب برداشت و تفحص را فروگذاشت،بلکه همچنان باید در سیروسلوک بود تا سرانجام چنین مقدمهای که حاجت به مقدمۀ دیگر ندارد به دست آید و مرادی که بتواند مبدأ هر مراده دیگریبه شمار رود،بی آنکه خود آن را نیازی به مبدأی باشد،چره گشاید و این هماناست که اصل اول یا مبدأ اول مینامیم.
هیچ امری بدون اینکه متناهی باشد معقول نمیتواند بود،زیرا معقول شدن جر بدان معنی نیست کهامری را بتوان از اصلی استخراج کرد،از مطلبی بر مطلب دیگر بتوان استدلالنمود و همۀ اجزائی را که در پی همدیگر میآید تا جزء اخیر چهره گشاید بتوانبرشمرد و فراگرفت و گرد آورد،و البته چنین نمیتوان کرد مگر اینکه تعداد ایناین امور مترتب و مجتمع محدود باشد.
اولا ترتب لازمۀ تفکر است،زیرا تفکر به معنی سیر ازمبدأی به مقصدیاست و پیداست که هر مقصدی باید پس از مبدأ خود حاصل آید و این مقصد بتواندمبدأی برای مقصد دیگر شود،تا همانطور که امری را در آغاز بدون اینکهمقصد باشد مبدأ گرفتهایم امر دیگری را در انجام بدون اینکه مبدأ باشد مقصدبینگاریم.
اینک با استفاده از این دو اصطلاح میتوانیمآنچه را که تاکنون گفتهایم بدینگونه تلخیص کنیم که تعداد جهات عقلی کهبرای معقول ساختن اموری آورده میشود ناگزیر باید متناهی باشد،از مبدأیکه بدون احتیاج به توجیه بهعنوان اصل اول مورد قبول ما قرار گرفته استآغاز شود و از مطلبی به مطلب دیگر بگذرد تا مطلوبی را موجه سازد.