خلاصه ماشینی:
مطالعۀ این کتاب در من تأثیر شایانی داشت و در آنمیان مسألهای که&%00310TDZG003-G% مرا در طریق و راه حکمت اندوزی رهنمودن گشت این مسأله بود که اگر«موجود»را معانی کثیر است معنی اساسی و غالب آن کدام است؟و معنای خاص«وجود»چیست؟ در آخرین سالهائی که در دبیرستان بودم بر حسب تصادف،کتابی تحتعنوان«دربارۀ هستی؛طرح شناخت وجود6»که مؤلف آن کارل برگ7بود بهدستم رسید،این کتاب را استاد جزمی مذهب در سال 1896 به هنگامی کهاستاد وابسته فلسفه در دانشکدۀ الهیات فریبورگ بوده طبع و نشر کرده بود.
نکتۀ آزاردهنده این بود که چون تالیف هوسرل را نمیشد گمراه کننده ومشوش تلقی نمود لذا،تشریح پدیدارشناسی مکتسبات وجدان را به چه چیز بایدتعبیر کرد؟ خلاصه اگر پدیدارشناسی بهمعنای اخص نه منطق است و نه روانشناسیپس چیست؟ آیا پدیدارشناسی دانشی جدید از مقولۀ حکمت و مانند فلسفه دارایبرتری و تمایز خاصی است؟حقیقت اینکه در آن ایام من در این مسائل سررشتهکار را از دست داده و در این طریقت سرگردان بودم و به زحمت میتوانستم خودرا از این مشکل نجات داده و افکار خود را نظم بخشم،تفسیر مطلب اینکه درسال 1913 در آغاز سالنامه فلسفی و تحقیقات پدیدارشناسی هوسرل که به وسیلۀماکس نیهمیر نشر یافته بود تا حدی پاسخ مشکل خود را یافتم،در اولین قسمتآن مقاله تحت عنوان«برنامۀ یک فنو منولوژی محض و یک فلسفه پدیدارشناسی»هوسرل به بیان اهمیت و امتیاز پدیدارشناسی پرداخته و چنین گفته بود که:«فنو منولوژی محض»عبات است از«معرفت اساسی»حکمت و«دانشیاصلی»است که مهر فلسفه بر آن خورده است.
دانشکده مرا به جانشینی موقت به جای نیکولا هارتسان برای کرسی فلسفه پیشنهاد کرده بود اما این پیشنهاد به وسیلۀ وزیر از برلن رد شده بود به بهانهاینکه من بعد از ده سال مطلبی طبع و نشر نکرده بودم.