خلاصه ماشینی:
چرا که در فرهنگهای لاروس و اکسفورد همچنین در دائرة المعارفهای کییه2،بریتانیکا و امریکانا،با سکوتی کامل مواجه میشود و در فرهنگهائی چون وبستر3،ربر4و یا فرهنگ 01 جلدی لاروس تنها به توضیح مختصری دست مییابد و پرسش دیگری که خودبخود در ذهن وی مطرح میگردد اینست که آیا باید اصولا ادبیات مقایسهای را جزء واژهای بنام «ادبیات»دانست یا جزء واژه«مقایسه»بحساب آورد؟ طی زمانی بس دراز چنین پذیرفته شده بود که ادبیات مقایسهای باید اساسا بررسی روابط میان ادبیاتهای ملی را برعهده داشته باشد.
لیکن همانگونه که کلودپی شوا02نیز اظهار داشته است میدانیم که دراروپا فرانسویان و انگلیسیها دو ملتی را تشکیل میدهند که بخاطر تعصب،تنبلی یا هر علت دیگر اشتیاق زیادی بفراگیری زبان- های خارجی از خود نشان نمیدهند و از آنجائیکه برخی از رمانتیکهای بزرگ فرانسوی بدون آشنائی با زبان آلمانی بخواندن ترجمههای فرانسه آثار گوته اکتفا میکردند در اینصورت چنانچه بخواهیم نفوذ گوته را بر همین نویسندگان بررسی نمائیم باید ابتدا تفاوتهای موجود بین اثر اصلی و ترجمه آنرا در نظر بگیریم و سپس نفوذ موجود را ارزیابی نمائیم.
مانند کتب و مقالاتی که در فرانسه درباره نویسندگانی چون شلی42یاکیتس52نوشته شده است و کار مقایسهگر جمعآوری و ارزشیابی این آثار و بررسی نفوذی که از خود بجا گذاردهاند میباشد.
یک مقایسهگر که در زمینه ادبیات بررسی مینماید باید متوجه باشد که تحقیقات خود را تنها در مورد موضوعاتی کاملا ادبی انجام دهد زیرا چنانچه مثلا نقش فلان حشره را در ادبیات فرانسه و آلمان مورد مطالعه قرار دهد مسلما به کار مقایسهگری ادبی دست نزده است چرا که آن حشره موضوعی ادبی را تشکیل نمیدهد.