چکیده:
برای دعا آداب و شرایطی است از جمله اینکه داعی باید عظمت خداوند را در نظر بگیرد، و راه خیر و شر را
تشخیص دهد، تا حاجت مشروع، در زمان و مکان خاص، از خداوند طلب نماید.
طلب در دعا برای رفع گرفتاری تضادی با صبر ندارد، زیرا ایوب(ع) با اینکه طلب دفع بلا از خدا کرد، باز هم
خداونداو را اواب (بازگردنده به سوی حق) خواند.
عرفا نفس دعا را دلیل مقبولیت آن میدانند، زیرا حال دعا را عنایتی الهی میدانند که از جانب خداوند به
داعی افاضه میشود و اگر حاجت را تأخیر میاندازد، برای این است که تضرع و زاری بنده را دوست دارد و
میخواهد با این تأخیر، بنده بر آن تضرع و زاری بیفزاید تا دریای رحمتش به جوش آید.
انس به مناجات و تنهائی جوئی از نشانه دوستان خدا است. زیرا رابطه عاشقی و معشوقی که بین خدا و
داعی برقرار میگردد، داعی را به عاشقی بدل میکند که فقط سخن معشوق ورد زبان اوست، و دارای دلی
شکسته میگردد، و اشک خونین میریزد، تا در سایه آن اشک و سوز وگداز به انوار غیبی دست یابد.
خلاصه ماشینی:
مولوی این مطلب را در ضمن بیان قصهای چنین آورده است: آن یکی الله میگفتی شب تا که شیرین گردد از ذکرش لبی گفت شیطانش خموش ای سخت روی چند گویی آخر ای بسیار گوی این همه الله گفتی از عتو خود یکی الله را لبیک کو او شکسته دل شد و بنهاد سر دید درخواب او خضر را در حضر گفت هان از ذکر چون واماندهای چون پشیمانی از آن کش خواندهای گفت لبیکم نمیآید جواب زان همی ترسم که باشم ردّ باب گفت خضرش که خدا این گفت به من که برو با او بگوی ای ممتحن نی که آن الله تو لبیک ماست آن نیاز و سوز و دردت پیک ماست نه تو را در کار من آوردهام نه که من مشغول ذکرت کردهام حیلهها و چاره جوییهای تو جذب ما بود و گشاد آن پای تو ترس و عشق تو کمند لطف ماست زیر هر یا رب تو لبیک ماست جان جاهل زین دعا جز دور نیست زانکه یا رب گفتنش دستور نیست بر دهان و بر لبش قفلست و بند تا ننالد با خدا وقت گزند داد فرعون را صد ملک و مال تا بکرد او دعوی عز و جلال درد آمد بهتر از ملک جهان تا بخوانی تو خدا را در نهان خواندن بیدرد از افسردگیست خواندن بیدرد از دل مرد کیست آن کشیدن زیر لب آواز را یاد کردن مبدأ و آغاز را آن شده آواز صافی و حزین کای خدا ای مستغاث و ای معین (مولانا، ص 141) دعا نشانهای است از دوستان خدا ملاصدرا در کتاب کسر اصنام الجاهلیه در باره نشانههای دوستداران خداوند میگوید: دیگر از نشانهها، تنها جوئی است و انس گیری با مناجات خدا و کتاب او و توجه به تهجّد و غنیمت شمردن شب و صفائی که در آن با بریده شدن انسان از مشاغل دست میدهد و کمترین مرتبهی محبت لذت بردن از تنهایی با حبیب و عشق به مناجات با اوست و اما آن که خواب و همصحبتی با اغیار را از مناجات حبیب لذیذتر میبیند چگونه ادعای محبتش را باور توان داشت.