چکیده:
آیر،در این مقاله تلاش دارد تا ماهیت این اصل اساسی دکارت را روشن ساخته و با طرح سؤالاتی که بعضی از آن جنبهء روانشناسانه و بعضی دیگر فلسفی و نیز گاهی شناختشناسانه دارد،زوایای تاریک آن را روشن نماید. شاید کل این مقاله را بتوان در این عبارت خلاصه نمود که«به راحتی نباید از کنار«میاندیشم پس هستم»گذشت،چرا که توفیق و شکست فلسفهء دکارت،هر دو در گرو آن است». اما جالبترین نکتهء مقاله،مفتوح ماندن بحث و واگذاری نتیجهگیری به خواننده است.آنچه که نویسنده بر عهده گرفته تمهید کلیه مقدمات برای خوانندهای است که تمایل وافر برای رسیدن به حقیقت دارد،اما همانند موضوع مورد بحث که در جستجوی کشف نخستین قضیه یقینی عالم اندیشه است،آیر به این جستجو موضوعیت بخشیده،اما هرگونه نتیجهگیری را به عهدهء تعویق انداخته است.
خلاصه ماشینی:
انکار این اصول هنگامی جنبه تحقیقی و مستدل پیدا میکند که در اندیشه ارائه شده به کار گرفته نشود و در غیر این صورت،یعنی استفاده از اینها و درعینحال اعلام اینکه این قضایا ممکن الصدق هستند خود حاوی مغالطه است و دکارت دقیقا این مغالطه را مرتکب شده است،چرا که در یکایک مراحلی که در تأملات طی کرده استفاده از آنها را میتوان مشاهده نمود.
استدلال دکارت اثبات نمیکند که او یا هر فرد دیگری،لزوما به چیزی آگاه است،بلکه تنها به این نکته منطقی دلالت دارد که یک نوع قضیه از قضیهای دیگر به دست میآید و تنها فایدهء آن هم این است که انسان به این حقیقت التفات پیدا میکند که جملاتی وجود دارند که اگر فردی آنها را مورد استفاده قرار داده،سؤال کند آیا آنها صادقاند؟پاسخ لزوما مثبت است.
ظاهرا آیر به دست آمدن قضیهای از قضایای دیگر را(اساسا مبنای استدلال جز آن نیست)به هیچوجه حاوی ضرورت نمیداند،امّا خود بلافاصله میافزاید که«جملاتی وجود دارند که اگر فردی آنها را مورد استفاده قرار دهد و سؤال کند که آیا صادقاند؟پاسخ لزوما مثبت است»آیا این لزوم غیر از ضرورت است؟تنها صورتی که با استناد به آن میتوان به این سؤال پاسخ منفی داد تحلیل روانشناسانه موضوع است که این هم پیشتر نفی شده است) با این حال،میتوانم مطمئن باشم که آگاهی دارم و اینکه وجود دارم و نیز دلیل من در این مورد نمیتواند قویتر از خود مدعی باشد.
امّا هنگامی که گفته میشود«من وجود دارم»یا«من آگاه هستم»حتی اگر من آقای الف باشم،معنای محصّلی از آنها به دست نمیآید،چرا که بر فرض این حقیقت داشته باشد که من آقای الف باشم،امّا این صدق(یعنی قضیه من هستم)ضروری و بالذّات نیست.