چکیده:
از جمله متون عرفانی که عناصر داستانی در آن وجود داشته و اهمیت فراوان دارد کتاب «رونق المجالس» است. در واقع عاملی که به نزدیک بودن متن «رونق المجالس» به داستان موثراست وجود لفظ قصه و حکایت در این کتاب است که نویسنده آن سعی دارد با استفاده از عناصر داستان و قصه در روایت خود از حوادث آنها را جلوه قصهگونه دهد. این خلاقیت نویسنده «رونق المجالس» در استفاده از عناصر داستانی و قصهگویی در کتاب خود باعث شده تا متن او از زمان تدوین تا زمان حال در بین مردم حضور زنده و فعال داشته باشد. در ادبیات کهن فارسی همانند ادبیات جهانی لفظ قصه بسط معنایی داشته و هراثری که ساختار داستانی داشته باشد با عناوین قصه، افسانه یا داستان نامگذاری میشده است. از آنجا که روایت و ایجاد حس انتظار از ویژگیهای مشترک متون تاریخی وادبی است میتوان بعضی از عناصرداستانی را در متون عرفانی همچون «رونق المجالس» یافت. در «رونق المجالس» از لفظ قصه برای بیان حوادث واقعی استفاده شده، لذا میتوان گفت که رونق المجالس یک ژانر تاریخی عرفانی است که عناصر ادبی قصه و داستان را در متن این کتاب عرفانی بکار برده است. در این مقاله با روش تحلیل محتوا عناصر داستاننویسی و قصهگویی مورد بررسی قرار میگیرد.
خلاصه ماشینی:
در واقع عاملی که به نزدیک بودن متن «رونق المجالس» به داستان موثراست وجود لفظ قصه و حکایت در این کتاب است که نویسنده آن سعی دارد با استفاده از عناصر داستان و قصه در روایت خود از حوادث آنها را جلوه قصهگونه دهد.
در «رونق المجالس» از لفظ قصه برای بیان حوادث واقعی استفاده شده، لذا میتوان گفت که رونق المجالس یک ژانر تاریخی عرفانی است که عناصر ادبی قصه و داستان را در متن این کتاب عرفانی بکار برده است.
از این اثر، ترجمهای به فارسی باقی مانده است که با عنوان «منتخب رونق المجالس» شناخته میشود؛ این که چه کسی این اثر را به فارسی ترجمه کرده است بر ما روشن نیست، اما بعدها گزیدهای از این کتاب به دست شخصی به نام عثمان بن یحیی بن عبدالوهاب میری گردآوری شد و در روزگار معاصر (سال 1354) نیز احمدعلی رجایی بخارایی در کتابی تحت عنوان «منتخب رونق المجالس و بستان العارفین و تحفه المریدین» بخشی از این حکایات را گرد آورده است که 107 حکایت دارد، این مقاله عناصر داستان را در تعدادی از حکایتهای این اثر بررسی میکند.
الف: زاویه دید راوی حاکم در این حکایت، قسمتهایی دیگر از «رونق المجالس»، نویسنده با قلمی شیوا و روان و محکم به روایت تاریخ میپردازد و به عنوان راوی حاکم و آگاه به حوادث سعی دارد خود را به عنوان راوی مسلط بر حوادث نشان دهد؛ «حکایت چنین کرده است که در وقت سلیمان پیغامبر صلوات الله علیه، دو عصفور به نزدیک سلیمن شد، و از مردی گله کردند که سی سال است تا آشیانۀ ما را بیران همی کند و بچگان ما را همی گیرد.