چکیده:
نگرة «جنسیتپذیری اخلاق» از مسائل چالشبرانگیزی است که از اواخر قرن هجدهم و با اوجگیری فعالیتهای فمینیستها، در حلقههای فکری باورمندان به این جریان مطرح شد. فمینیستها در موضعگیری برابر این انگاره، به دو دسته تقسیم شدند؛ گروهی با ادعای برابری کامل زن و مرد، هرگونه تفاوت میان ایشان را انکار کرده و دستهای با سرابپنداشتن آرمان جنسیت واحد، انگشت تأکید بر برتری جنس زن نهادند. گرچه پرسش از جنسیتپذیریِ اخلاق، در سنت اسلامی، سابقهای ندارد، اما با توجه به مطالعات دقیق و موشکافانهای که اندیشمندان مسلمان (به طور خاص فیسلوفان) پیرامون مسأله نفس داشتهاند، میتوان از دل مبانی و مباحثی که طرح کردهاند، پاسخی سلبی یا ایجابی به این پرسش داد. به همین منظور در این نوشتار، با تکیه بر مبانی حکمت صدرایی، به استنطاق این مکتب در پاسخ به «جنسیتپذیری اخلاق» مبادرت ورزیدهایم و ضمن نمایاندن نقص فمینیستها در بیالتفاتی به مبانی انسانشناختی و نفس شناختی مسأله، به مقایسة تطبیقی میان پاسخ برآمده از مبانی صدرایی با انگاشتههای فمینیستهای اخلاقگرا پرداختهایم و به این نتیجه رهنمون گشتهایم که دیدگاه جنسیتپذیری نفس به صواب نزدیکتر است. البته این به معنای نادیدهانگاری تفاوت هنجارهای اخلاقی میان مرد و زن نیست. روش ما در این پژوهش، توصیفی_تحلیلی است.
خلاصه ماشینی:
آیا اساساً هنجارهای اخلاقی زنان ومردان برابر بوده و هیچگونه تفاوتی ندارند؟ آیا زنان و مردان از غایات اخلاقی یکسانی بهرهمندند؟ آیا میتوان احکام اخلاقی همسانی برای این دو جنس تعریف کرد؟ و پرسش كلیتر و بنیادین این که آیا تفاوت جنسیت میتواند عامل اثرگذاری در اخلاق به حساب آید؟ در صورتی که پاسخ این پرسش، ایجابی باشد، آیا این اثرگذاری درونی و فطری بوده یا زاییدۀ عوامل بیرونی و تربیتی-اجتماعی است؟ نگاه فمنیسم، به مثابۀ یکی از مکاتب اثرگذار در تمدن نوین غربی، دربارۀ پیوند جنسیت و اخلاق چیست؟ آیا از سنت فلسفی ما، بهویژه حکمت متعالیه که بهمنزلۀ عصارهای از هزارۀ تاریخ فلسفۀ اسلامی است، میتوان پاسخی به این پرسش داد؟ به بیان دیگر، با وجود اینکه پرسش از جنسیت پذیری نفس یا عدم آن، با ذهن دقیق و فلسفی ملاصدرا تلاقی نداشته است، آیا میتوان با تمسک به ریسمان محکم مباحث نفسشناختی مکتب فلسفی ملاصدرا، از دیوار بلند این پرسش بالا رفته و پاسخی برای آن یافت؟ اینها پرسشهایی است که بستر نگارش این مقاله را فراهم کردهاند و در این پژوهش به دنبال پاسخی برای آنها بودهایم.
بر این اساس و با تکیه بر مبانی حکمت متعالیه، جنسیتپذیری نفس و در نتیجه دو روحِ متفاوت زنانه و مردانه قابلاثبات میباشد، اما از آنجا که روح و نفس زنان و مردان نقاط اشتراک بسیاری دارد، احکام اخلاقی مشترک بسیاری نیز بر آنها بار میشود.