چکیده:
یکی از مهمترین و بنیادیترین مسائل در حیطۀ قوس صعود، مباحث مربوط به انتهای قوس صعود و مسئله فناء فی اللّٰه است. در مقاله پیش رو به بررسی تطبیقی این مسئله از منظر سردمداران سه مکتب مهم فلسفه اسلامی یعنی ابن سینا، سهروردی و ملاصدرا میپردازیم. دو مبحث حرکت جوهری نفس و اتحاد ـ چه اتحاد عاقل و معقول و چه اتحاد نفس با عقل فعالـ ، به عنوان بنیادیترین اصول مٶثر در کیفیت تبیین و ترسیم فناء فی اللّٰه به حساب میآیند. برای ابن سینا به خاطر نفی حرکت جوهری نفس و نفی اتحاد و همین طور عدم صراحت در عبارات عرفانیاش، نمیتوان قول به فنای حقیقی را قائل شد. همین طور سهروردی مبانی مشابهی با ابن سینا دارد و با عدم قول صریح به حرکت جوهری نفس و با نفی اتحاد، معنایی خاص و غیر حقیقی از فنا را ارائه میدهد و آن را به شدت توجه انسان پاک و طاهر به مبادی عالیه و دست دادن یک حالت روحانیه با جذبه شدید و حالت استغراق معنا میکند. اما ملاصدرا با داشتن مبانی و اصول خاص خود ـ از جمله اثبات حرکت جوهری نفس و پذیرش اتحادـ ، فنا را به صورت حقیقی میپذیرد و به علاوه، نقطۀ پایانی قوس صعود را چیزی بالاتر از دیدگاه ابن سینا و سهروردی میداند و به فنای حقیقی فی اللّٰه قائل است.
One of the most important and fundamental issues in the field of ascending act of creation (arc of ascent) is the issues related to the end of the ascension arc and the issue of annihilation in God. In the present article, we will make a comparative study of this issue from the perspective of the leaders of the three important schools of Islamic philosophy, namely Ibn Sina, Suhrawardi and Mulla Sadra. The two issues of the substantial motion of the soul and unity (whether the identity of subject and object or the union of the soul with the active intellect) are considered as the most fundamental principles influencing the quality of explaining and drawing annihilation in God. It cannot be considered true annihilation for Ibn Sina; because of the negation of the substantial motion of the soul and the negation of unity (unification), as well as the implicitness of its mystical expressions. Similarly, Suhrawardi has similar principles to Ibn Sina, and by not explicitly believing in the substantial motion of the soul and by denying unity, offers a special and unreal meaning of annihilation, and means it as the intense attention of a pure man to the supreme principles and the loss of a spiritual state with intense passion and a state of immersion (absorption). But Mulla Sadra, with his own basics and principles (including proving the substantial motion of the soul and accepting unity), accepts annihilation in a real way and, in addition, considers the end point of the ascending act of creation (arc of ascent) to be something higher than the view of Ibn Sina and Suhrawardi and believes in the real annihilation in God.
خلاصه ماشینی:
اما ملاصدرا با داشتن مبانی و اصول خاص خود ـ از جمله اثبات حرکت جوهری نفس و پذیرش اتحادـ ، فنا را به صورت حقیقی میپذیرد و به علاوه، نقطۀ پایانی قوس صعود را چیزی بالاتر از دیدگاه ابن سینا و سهروردی میداند و به فنای حقیقی فی اللّٰه قائل است.
اما ملاصدرا با داشتن مبانی و اصولی از جمله اثبات حرکت جوهری نفس و پذیرش اتحاد عاقل و معقول و اتحاد نفس با عقل فعال، فنا را به معنای حقیقی آن میپذیرد و علاوه بر آن، نقطۀ پایانی قوس صعود را چیزی بالاتر از دیدگاه ابن سینا و سهروردی تصویر میکند و به اتحاد حقیقی و فناء فی اللّٰه قائل است.
بررسی فناء فی اللّٰه از منظر سهروردی سهروردی موضعگیری خاصی در باب حرکت جوهری نفس ندارد که بتوانیم از این جهت، راهی را برای انتساب قول صیرورت جوهری آدمی و سپس اتحاد با مبادی عالیه، به او پیدا کنیم و اما مهمتر از آن، خود وی اساساً به صراحت، اتحاد نفس با عقل فعال و انوار قاهره به معنای صیرورت را محال میداند و مسئله «اتحاد و فنا» در آثار عارفان و اهل معرفت را به گونهای توجیه میکند و از آن به اتحاد و اتصال عقلی تعبیر میکند، نه به معنای فنا و اتحاد حقیقی و محل نزاع.
اما ملاصدرا در مقام تبیین سیر صعود آدمی و ترسیم کیفیت قوس صعود با داشتن مبانی و اصولی از جمله اثبات حرکت جوهری اشتدادی نفس و پذیرش اتحاد عاقل و معقول و اتحاد نفس با عقل فعال، فنا را به معنای حقیقی آن میپذیرد و علاوه بر آن، نقطۀ پایانی قوس صعود را چیزی بالاتر از دیدگاه ابن سینا و سهروردی تصویر میکند و به فناء فی اللّٰه قائل است.