چکیده:
پژوهش حاضر به بررسی دیدگاههای ابنعربی و علاءالدوله سمنانی دربارة مسألة رؤیا پرداخته است. ابنعربی که کاشف عالم خیال بوده، با ارتباط دادن عالم خیال- خیال منفصل- و رؤیا- خیال متصل- به این مسأله پرداخته است. از سوی دیگر علاءالدوله سمنانی، قائل به اهمیت رویا در سلوک بوده و به نقش و اهمیت شیخ در ارتباط با آن معتقد بوده است و رؤیا را به لطایف سبعه که از مهمترین مسائل در تفکر وی بوده، ربط داده است. دو عارف در بحث رؤیا دربارة بینندة رؤیا، خود رؤیا و اضغاث احلام دیدگاههایی را مطرح کردهاند. علل تفاوت دیدگاههای آن دو عارف را میتوان در سطح عمیقتری ناشی از تفاوت نگرش آنان در حوزههای عملی و نظری و دیدگاههای معرفتشناختی و هستیشناختی دانست که تأثیر آن در رویکرد آن دو و تحلیلهایشان در باب رویا دیده میشود. این پژوهش به شیوة تحلیلی به مقایسة اقوال و نظرات این دو عارف بزرگ و با هدف فهم شباهت و تفاوت دیدگاه این دو، در مسألة رؤیا صورت گرفته است.
Mystics, due to their belief in immediate knowledge and inspiration, have paid great attention to dreams. The present study addresses the views of Ibn Arabi and Ala' al-Dawlah Semnani, two of the most important mystics, about the subject of dream, because on the one hand, these two mystics have given this issue a special importance. On the other hand, these two are considered to be mystical pioneers, which have focused on the theory of thinking in the important issues of morality. In fact, Ibn Arabi, the discoverer of the universe of imagination, has addressed this issue by connecting the world of Imagination (separate dreams) and dream (connected dreams). Also, Ala' al-Dawlah Semnani, believed in the importance of dreams in conduction and believed in its role and significance of the Sheikh to it, while he also linked the dream, in the context of the facetiae of seven, which was one of the most important issues in his thinking. Therefore, this research is a way of explaining and analyzing the comparison of the views and opinions of these two great Sufi mystics, with the aim of understanding the similarities and differences of their views on the topic of Dreams.
خلاصه ماشینی:
بنا به آنچه در طریقة ایشان بوده، وی به مسألة رویای سالکین اهمیت داده و نقش مهم شیخ و مراد را در توجه و تعبیر رؤیای سالکین، موشکافانه مورد تحلیل قرار داده و از طرفی او رؤیا را با مهمترین نظریه خود، دربارة لطایف سبعه ربط داده است.
او نه تنها عالم خیال را عالم غیرواقعی نمیداند بلکه در راستای عقاید خود معتقد است که جهان محسوس رؤیایی بیش نیست (ایزوتسو،1392: 27)؛ از اینرو است که در فصوصالحکم میگوید: «عالم امری توهّم شده است که وجود حقیقی ندارد و این معنای خیال است یعنی به خیال تو رسیده است که عالم امری زاید و قائم به نفس و خارج از حق است، در صورتی که در نفسِ امر چنین نیست» (ابنعربی،ج1، 1946: 103).
در مجموع باید گفت، در بحث تعبیر رؤیا هر دو عارف به تعبیر رؤیاها از آن جهت که مربوط به عالم دیگری هستند تأکید داشتهاند اما ابنعربی به رویا از نظر هستیشناسی توجه نموده و به تحلیل ماهیت آن پرداخته است و این به دلیل آن است که ابنعربی تفسیر ویژهای از حدیث پیامبر داشته است.
بنابراین در خصوص اضغاث احلام، ابنعربی آن را نتیجة اختلاط نقوش عوالم دانسته است، اما علاءالدوله عقیدة دیگری داشته و معتقد است اضغاث احلام نیز چون سایر رؤیاها قابل تعبیر بوده و کسانی که آنها را تعبیر نکردهاند در واقع اشراف کاملی بر علم تعبیر نداشتهاند.
ابنعربی علم به تعابیر رؤیاها را ضروریترین امر برای اهلالله دانسته و این مسأله هم جهت با قول علاءالدوله است که شیخ را عالِم به تعبیر رؤیا میداند.