چکیده:
به نظر حکما «موجود مادی» و به عقیده عرفا «هر موجود صاحب حیات» در حرکت است. خالق هستی که حی حقیقی است، به حرکت حبی، ظهوری، جلائی و استجلائی تجلی مییابد. او بهواسطه حرکت حبی، عالم را عینیت میبخشد تا کمال وجود را آشکار نماید. در حرکت جلائی و استجلائی نیز نمایان شدن ذات حق برای ذات و تعینات تصور میشود که کمال تام خود را در مقام علمی در حقیقت محمدیه و سپس در مقام عینی و خارجی شهود نماید تا زمینه فطرت تام انسانی و مظهر ذات حق را فراهم سازد. همچنین بهواسطه حرکت ظهوری، ذات حق میطلبد خود را از هویت غیبی و کنز مخفی آشکار نماید تا در همه موجودات با تجلی خاصی ظهور پیدا کند. او در صدد است هر روز با اعطای صورتهای مختلف و جدید به مخلوقات، خودش را معرفی نماید که در همهجا و همهچیز جز تجلی او امکان تصور نداشته باشد و انسان حضور حق را در عالم هستی احساس کرده و به این باور برسد که علت بقای هستی تجلی اوست که هر روز به عالم غیبی و عینی حیات میبخشدبه نظر حکما «موجود مادی» و به عقیده عرفا «هر موجود صاحب حیات» در حرکت است. خالق هستی که حی حقیقی است، به حرکت حبی، ظهوری، جلائی و استجلائی تجلی مییابد. او بهواسطه حرکت حبی، عالم را عینیت میبخشد تا کمال وجود را آشکار نماید. در حرکت جلائی و استجلائی نیز نمایان شدن ذات حق برای ذات و تعینات تصور میشود که کمال تام خود را در مقام علمی در حقیقت محمدیه و سپس در مقام عینی و خارجی شهود نماید تا زمینه فطرت تام انسانی و مظهر ذات حق را فراهم سازد. همچنین بهواسطه حرکت ظهوری، ذات حق میطلبد خود را از هویت غیبی و کنز مخفی آشکار نماید تا در همه موجودات با تجلی خاصی ظهور پیدا کند. او در صدد است هر روز با اعطای صورتهای مختلف و جدید به مخلوقات، خودش را معرفی نماید که در همهجا و همهچیز جز تجلی او امکان تصور نداشته باشد و انسان حضور حق را در عالم هستی احساس کرده و به این باور برسد که علت بقای هستی تجلی اوست که هر روز به عالم غیبی و عینی حیات میبخشد.
خلاصه ماشینی:
از اینرو تحقیق حاضر در نظر دارد حرکت در عرفان را ـ که منحاز از حرکت در فلسفه است و از دگرگونی حالات اشیاء سخن میگویند ـ بررسی کرده و تبیین نماید که حرکت در عرفان چیست؟ چه تفاوتی با حرکت فلسفی دارد؟ آفرینش هستی چه ارتباطی با حرکت دارد؟ حرکت حبی در چه موطن و مرتبه عرفانی شکل میگیرد و چرا خداوند دوست دارد در قالب موجودات نسبت به مقام و مرتبه آن به نمایانگری خویش اقدام نماید تا اتکاء مخلوق به خالق و نیاز مستمر عالم برای بقاء به آفریدگار را از این طریق به انسان و سایر مخلوقات بفهماند؟ حرکت در لغت و اصطلاح حروف «حاء»، «راء« و «کاف» که در واژه «حرکت» به کار رفته، در زبان عربی دارای ریشه معنایی واحدی است.
پس از ظهور ابنعربی در قرن هفتم، حرکت جوهری بر اساس حب در عرفان نظری مطرح شد که این حرکت همان فیض وجودی خداوند یا همان مرحله دوم فیض که «فیض مقدس» نام دارد و ظاهر نفس رحمانی را تشکیل میدهد پوشش داد که کل تعینهای خلقی و همه عالم علیالدوام بر اساس حرکت حبی در تحول و تبدلاند که محقق جامی در نقد النصوص (جامی، 1370، ص223-224) با اشاره به کلام ابنعربی در نقش الفصوص میگوید: حرکت و تجددی که ابنعربی از آن سخن میگوید، در همه عالم از صدر تا ذیل جریان دارد و از آن به حرکت حبی تعبیر میشود.
حرکت ظهوری پس از آنکه خداوند آفرینش را از هویت غیبیه آغاز کرد تا موجودات و پدیدههای هستی را شکل داده و آشکار نماید، چنین خواست که خود را در ردای هستی معرفی کند و انسان بهعنوان مخلوق احسن دریابد آنچه که به نام هستی مشاهده میکند و تصور دارد، چیزی جز تجلی پی در پی حق در صور پدیدهها نیست که با تجلی خویش در جهان ظهور یافته است؛ چون حق جلیلتر و برتر از آن است که در خود شناخته شود.