چکیده:
در این مقاله بر آن بوده ایم که عناصر رئالیسم جادویی را در آثار غلامحسین ساعدی و گابریل گارسیا مارکز بررسی نموده و شیوه بکارگیری این عناصر را در آثار این دو نویسنده به صورت تطبیقی بررسی نماییم. ساعدی یکی از مشاهیر ادبیات معاصر ایران در زمینع داستان نویسی میباشد. گابریل گارسیا مارکز نیز شخصی است که اسم او با رئالیسم جادویی گره خورده است و پیشگام این نوع ادبی محسوب میشود. این دو نویسنده در بکارگیری عناصر این سبک آثار مشابهی از خود به جا گذاشتهاند، هر دو را میتوان در نوشتههایشان کابوسزده، تلخ و مرگاندیش یافت، به همان اندازه هم میتوان آن دو را طنزاندیش و پوچگرا دید.
خلاصه ماشینی:
ادبیات تطبیقی، رئالیسم جادویی، رمان، داستان کوتاه، غلامحسین ساعدی، گابریل گارسیا مارکز مقدمه «از نظر واژگان، اصطلاح رئالیسم از ریشه لغت رس(Res) به معنی چیز است و رئالیسم یعنی چیزگرایی یا شیئیت و از حیث اصطلاح بر مکتبی در ادبیات اطلاق میشود که تصویری از واقعیات چشم اندازهای زندگی خارج و آزاد از ایدهآلیسم، ذهنگرایی و رنگ رمانتیک باشد.
پایهگذار این سبک گابریل گارسیا مارکز است که با نوشتن رمان «صد سال تنهایی» رئالیسم جادویی را بنیاد نهاد»(هاترید،1385: 495-494).
در داستان اول از مجموعه «عزاداران بیل» برای ایجاد فضای وهمی از این تصاویر استفاده کرده است: «پنجه علمهایی که از دربچهها دیده میشود و در تاریکی شب حرکت میکند...
در داستان «صداخونه» از مجموعه «آشفته حالان بیداربخت» که محیط داستان پادگان میباشد، استفاده از عناصر وهم انگیز و تعفنبار بیشتر است که به احتمال زیاد ذهن نویسنده بیشتر تحت تأثیر فضای هولناک شکنجهگاههای ساواک بوده است، به طوری که از زبان راوی داستان به این شکل بیان میشود: «و گاهی سرمای توفندهای که از دریچه پنجرهای به داخل میوزید و همراه رقص ذرات برف، صدها تمبر رنگین با خود میآورد و روی تمبرها تصاویر عجیب و غریبی بود.
اسطوره اسطورهها نیز به عنوان یکی از عناصر داستانهای به سبک رئالیسم جادویی در بیشتر آثار ساعدی مشاهده میگردد، که در این قسمت به ذکر چند نمونه از آنها و تفسیر اسطورهها برای روشن شدن بیشتر مطلب میپردازیم: الف.
زمان یکی دیگر از عناصر داستانهای به سبک رئالیسم جادویی، بازی با زمان میباشد که البته در آثار ساعدی زیاد مورد استفاده قرار نگرفته است.
رئالیسم جادویی ساعدی در داستان «موسرخه» از مجموعه «عزاداران بیل» از نوشتههای نویسندگانی همچون مارکز و بورخس نیز پا فراتر میگذارد و نشان میدهد که محیط بیرونی و فیزیکی با درون انسان در پیوند تنگاتنگ است.