چکیده:
راهبردهای توسعهای متفاوت و گاه متضادی در ایرانِ پس از انقلاب اسلامی طراحی و اجرا شدهاست که پیامدهای فراوانی در جامعه ایجاد کردند. عکسالعملها و استدلالهای زیادی در مقابل این راهبردها شکل گرفت که برخی از استدلالهای مخالف، نفوذ بیشتری یافتند و راهبردهای توسعه را به حاشیه راندند. هدف اصلی مقاله عبارت است از تشریح عکس العمل ها و استدلال های مخالف با راهبردهای اجرا شده پس از انقلاب اسلامی. به عبارتی در این مقاله تلاش شده است استدلالها، طرحها و شگردهای مخالفین راهبردهای توسعه پس از انقلاب اسلامی (تعدیل ساختاری، جامعه مدنی) تحلیل شوند. در این مقاله بر اساس نظریه آلبرت هیرشمن: خطابه ارتجاع: انحراف، بیهودگی، مخاطره و با روش تحلیلی – اسنادی، شگردها و استدلالهای مخالفین راهبردهای توسعه واکاوی شدهاند. یافتهها نشان میدهد استدلالِ بیهودگی بیش از سایر استدلالها راهبرد تعدیل ساختاری را به حاشیه راند، استدلال مخاطره، بانفوذترین استدلالی بود که سرانجام راهبرد جامعه مدنی را به انزوا کشاند.
خلاصه ماشینی:
"این بار جامعه به سمت وسویی کشیده شد و تلقی بر این بود که هیچ یک سازوکارهای اقتصادی قبلی (راهبرد تعدیل ساختاری «اقتصادی »)ونیز سازوکارهای سیاسی (راهبرد جامعه مدنی )ازفقیر شدن و طرد اجتماعی بخش های عمده ای از جامعه جلوگیری نکرده و به جهت اجرای راهبردهای نادرست توسعه ای انحصار اقتصادی وسیاسی بزرگی در جامعه ایران شکل گرفت .
بر این اساس سوال اصلی این مقاله رامی توان این گونه مطرح کرد:راهبرد تعدیل ساختاری و راهبرد جامعه مدنی ، چه عکس العمل هایی در جامعه ایران داشته است و در نهایت کدام عکس العمل زمینه طرد و به حاشیه رانده شدن این راهبردهای مسلط توسعه ای را فراهم کرده است ؟ چارچوب نظری آلبرت هیرشمن ١ در کتاب خطابه ارتجاع :انحراف ، مخاطره وبیهودگی (۱۳۹۱) سه عکس العمل را در مقابل سیاست ها و جنبش های فکری مترقی را مطرح می کند.
به عبارتی هرگونه مقابله با دالهایی که راهبرد جامعه مدنی آنها را برجسته کردو در قلمروتوسعه بعد از انقلاب اسلامی وارد ساخت ، بیهوده خواهد بود: «جامعه مدنی که در قالب مؤلفه هایی همچون قانون گرایی ، حقوق ملت و حق حاکمیت مردم سالاری مطرح می شودبه گونه ای بود که در ایران محافظه کاران هم همان شعار راسر می دهند و این خیلی مهم است که رقیب شما مجبور شود با ادبیات شما صحبت کند» (حجاریان ،۱۳۷۹: ۲۶)."