چکیده:
پویایی فرایند قرائت متن، حاصل تمهیدهایی است که همچون خطوطی پیاپی، زنجیرۀ فرضیههای خواننده را دستخوش تغییر میکند. بررسی پیکربندی زمان در داستان سیاوش نشان میدهد که الگوی هنرمندانۀ پیرنگ از طریق برجسته کردن تمهیدهای هنری، از جمله بههمریختگی توالی زمانی رویدادها شکل میگیرد. راوی با در نظر داشتن قانونهایی که رابطۀ مستقیمی با ترتیب زمانی آنها دارد، در ترتیب نقل وقایع و کنشهای داستانی دست به گزینش میزند و با حذف یا ارایۀ اطلاعات در خارج از جایگاه خود،سرعت ادراک خواننده را نسبت به متن کاهش میدهد و او را به همگون ساختن اطلاعات پیشین خود با آخرین بخش از اطلاعات ارائه شده در متن ترغیب میکند. راوی با تمرکز بر گونۀ روایی آیندهنگر و جهتگیری کل داستان به سوی پیشبینی اولیه، خواننده را با خود همراه میسازد. در اینگونه روایتها، مخاطب در پی کشف رویدادها نیست، بلکه میل به دانستن نحوۀ وقوع حوادث داستانی، خواننده را تا پایان روایت همراهی میکند.
خلاصه ماشینی:
"این گذشته نگری ، فرعی و راجع به شخصیت ، رخداد یا خط سیر داسـتان دیگری خارج از داستان در حال نقل شدن ، یعنی زندگی سیاوش اسـت و بـه آن گذشـته نگـر برون داستانی (Heterodiegtic) یا دگربافت گفته می شود: «چنــین داد پاســخ کــه مــا را پــدر، بـــزد دوش و بگذاشـــتم بـــوم و بـــر شب تیـره مسـت آمـد از دشـت سـور همان چـون مـرا دیـد، جوشـان ز دور یکــی خنجـــری آبگــون برکشـــید؛ همـی خواســت از تــن ســرم را بریــد» (فردوسی، ١٣٧٣، ج ٣: بب ٣١ـ٢٩).
نوع دوم اساسا در ساختار روایت نقش دارد و گاهی از خواننده می خواهد فرضیه هـای خود را دربارة آن چه در داستان گفته شده اسـت ، حـک و اصـلاح کنـد» (تـولان ، ١٣٨٣: ٦٠) پیش بینی سرنوشت سیاوش در این بخش از روایت ، از کارکرد دوم تبعیت می کند.
این شکل روایی در اپیزودهای فرعی بخش دوم بارها تکرار می شود و نشان می دهد راوی ضمن گفتگوی درونی، به تداخل های زمانی هم توجه داشته است ؛ به عنوان نمونه در ادامۀ داستان ، پس از اینکه سیاوش پیشنهاد سودابه را رد می کند، سودابه با ترفندهای مختلف می کوشد تا پادشاه را به خیانت سیاوش متقاعد کنـد.
در روایت سیاوش ، وقایع داستانی غالبا یک بار رخ می دهند و یک بار نیز بیان می شوند، ولی تکرار برخی رخدادها بر معنا، اهمیت و تـأثیر واقعـه در تـداوم سـیر خطـی داسـتان و زنـدگی شخصیت اصلی تأکید می کند و درونمایۀ داستانی را گسترش می دهـد؛ درون مایـۀ اصـلی کـه همان «تقدیرباوری» راوی است و در خلال بسامدهای مکرر روایت به صورت غیرمستقیم بر آن تأکید می شود."