چکیده:
با توجه به اهمیت و جایگاه معلقات در ادب عربی شروحی بسیار بر آنها نگاشته شده که از جمله آنها شرح المعلقات العشر از دانشمند ایرانی الاصل قرن پنجم هجری، خطیب تبریزی، است. با توجه به ضرورت روش شناسی شروح به عنوان کلیدی گران بها برای محققان در متن پژوهی، شرح نگاری و داوری شرحها و نیز برای عرضه روشهایی سودمندتر در شرح نگاری ادبی، مقاله حاضر با شیوه توصیفی ـ تحلیلی، روش خطیب تبریزی را در شرح معلقات، بررسی کرده است. مهمترین یافته های پژوهش نمایان کننده آن است که اگر چه شرح خطیب را می توان خلاصه ای از دو شرح ابن انباری و نحاس دانست، نحوه گزینش مطالب و چینش آنها در کنار یکدیگر به شرح وی اصالت و برتری داده، علاوه بر آنکه جای جای آن از آرای خطیب نیز بی بهره نبوده است. به دیگر سخن روش شبه تکاملی و نگاه همه جانبه خطیب در شرح معلقات، به کتاب وی برتری و تمایز بخشیده است.
خلاصه ماشینی:
1 پیشینة تحقیق کتابها و مقالات چندی دربارة معلقات نگاشته شدهاند که میتواند پیشینة موضوع حاضر قرار گیرد، از آن جمله: ـ مقالة «النحو عند التبریزی فی شرح القصائد العشر» از عبدالحسین الفتلی(1366ق) که در آن نویسنده به موارد بسیاری اشاره دارد که خطیب در شرحش به نحو، اعراب و مسائل مربوط به نحو توجه داشته است؛ ولی روش و منهج خطیب را در بیان مسائل نحوی توضیح نمیدهد.
(26) ـ اشاره به وجه تسمیة واژگان و الفاظ مختلف که نمونههای آن در جدول شمارة سه در پیوست مقاله آمده است؛ مانند توضیحش در ذیل شرح بیت 82 معلقة امرؤ القیس: کأن السباع فیه غرقی عشیة بأرجائه القصوی أنابیش عنصل که به وجه تسمیة واژة «أنابیش» اشاره دارد: «و إنما سمیت أنابیش لأنها تنبش، أی: تخرج من تحت الأرض» (80) و یا علت نامگذاری بیت الله الحرام به «عتیق» را در ذیل شرح بیت 13 معلقة طرفه بیان میدارد: تباری عتاقا ناجیات وأتبعت وظیفا وظیفا فوق مور معبد «و به سمی بیت الله العتیق لأنه عتق أن یملک أی سبق ذلک ویقال سمی العتیق لأن الله أعتقه من الغرق أیام الطوفان، وقیل سمی العتیق لأن الله أعتقه من الجبابرة، فلم یقصده جبار إلا قصمه الله».
3 امثال خطیب در شرح خود تنها در دو مورد به امثال عربی استشهاد نموده است: ابتدا در شرح بیت شمارة 50 معلقة امرؤ القیس: و واد کجوف العیر قفر قطعته به الذئب یعوی کالخلیع المعیل که در شرح عبارت «جوف العیر» بوده و بعد از ذکر اقوال در شرح این عبارت به حادثهای اشاره میکند که باعث شده برای اولین بار این عبارت به کار گرفته شود: « وهو یضرب به المثل فی کل ما لا بقیة فیه».