چکیده:
نویسندگان زن بر این باورند که در ادبیات مردان، نقشی که به زنان داده می شود، نقشی فرعی است و زن در بیشتر آثار ادبی ، عبارت از «دیگری» مرد است و به همین دلیل در ادبیات مردمحور، موضوع تجربة زنان مورد توجه قرار نمی گیرد. این موضوع باعث شد که نویسندگان زن بر این نکته تاکید کنند که زنان به دلیل برخورداری از امتیازات خاص بیولوژیکی ، معنی خاصی از تجربة زنانه به خواننده نشان می دهند که ادبیات مردانه قادر به توصیف و بیان آن نیست . زنان داستاننویس در ایران توانستند موقعیت خود را در نوشتن آثار داستانی ابراز کنند و مورد استقبال مخاطبان قرار گیرند. این پژوهش به شیوة توصیفی – تحلیلی مبتنی بر چارچوب نظری زبان به مثابة نظامی نشانه شناختی - اجتماعی ، به تحلیل دو رمان سووشون سیمین دانشور و عادت می کنیم زویا پیرزاد پرداخته است . مهم ترین نتیجة حاصل از کاربست این نظریه در تحلیل رمانهای مذکور، تلاش نویسندگان آنها برای نمایش روایتی زنانه و بازنمود هویتی زنان به شیوههای مختلف در سطوح مختلف متن (نحوی ، معنایی و اندیشگانی ) است . در دو رمان مذکور تحول در نقش زن از همسری خانه دار تا نیروی کنشگر و فعال در عرصة اجتماعی ، سیاسی و فرهنگی سوق داده شده است .
خلاصه ماشینی:
این پژوهش به شیوة توصیفی – تحلیلی مبتنی بر چارچوب نظری زبان به مثابة نظامی نشانه شناختی - اجتماعی ، به تحلیل دو رمان سووشون سیمین دانشور و عادت می کنیم زویا پیرزاد پرداخته است .
بنا بر همین ضرورت، پژوهش حاضر با تأکید بر دو رمان سووشون سیمین دانشور و عادت می کنیم زویا پیرزاد، در پی بررسی چنین تحولاتی است و می کوشد به این پرسش پاسخ دهد که در دو رمان مذکور از چه نمودهای زبانی برای بازنمایی نقش زن در داستان استفاده شده است ؟ دلیل این انتخاب چیست ؟ و در رمانهای مذکور چه تحولی در نقش پذیری زن ایجاد شده است ؟ در این دو رمان زنان به شیوههای مختلف ، سعی در بازنمود هویت خود داشته اند.
کاربرد مواردی چون توصیف ، جزئی نگری، زاویة دید زنانه ، انتخاب شخصیت های متعدد زن، نشانه های فرازبانی که خاص زنان است ، چون خط فاصله ، قیدها، مشددها و هنجارگریزی در برهم زدن ساختار زبانی ، از مهم ترین موارد بازنمود جنسیت در این دو اثر به شمار می روند.
در این چارچوب، این نظریه ، یک نظریة گفتمانی است ، زیرا در تحلیل گفتمان دیگر فقط با عناصر لغوی تشکیل دهندة جمله به عنوان عمدهترین مبنای تشریح معنا، یعنی زمینة متن یا همبافت ، سروکار نداریم ، بلکه برای درک جنبه های زبانی آثار ادبی باید افزون بر جنبه های صوری و واژگانی ، به عوامل گوناگون فرهنگی ، اجتماعی و سیاسی توجه کنیم و از توصیف زبانی فراتر برویم و نگاهی کارکردی به متون داشته باشیم (٢٨ :١٩٩٥ ,Faircloug).