Abstract:
زمینه و هدف
اسکندر مقدونی در اصل بعنوان یک شخصیت تاریخی مطرح بوده، اما به مرور زمان تبدیل به شخصیتی داستانی شده است. فردوسی در شاهنامه و نظامی در اسکندرنامه، بر اساس همان شخصیت استحالهشده و داستانی اسکندر به موضوع وی پرداختند. در این مقاله کوشیده شده به سبک، تشابه و تفاوتهای داستان اسکندر در شاهنامه فردوسی و اسکندرنامه نظامی از منظر مبانی فکری، زبانی و ادبی پرداخته شود.
روش مطالعه
روش تحقیق در این مقاله بصورت تحلیلی - توصیفی است.
یافتهها
فردوسی چندان در پی بسط سخن نیست و میکوشد بطریق ایجاز به گزارش کارهای اسکندر بپردازد. اما نظامی درعینحال که با تفصیل به داستان اسکندر پرداخته، در ورای داستان به برخی مقولههای دیگر هم توجه نشان داده است.
نتیجهگیری
در شعر فردوسی، اسکندر سیمایی اسطورهای و آرمانی یافته اما در شعر نظامی، اسکندر ضمن عبور از مراحل مختلف، از یک شخصیت متعصب، به شخصیتی خردمند و قدیس تحول میپذیرد. در اسکندرنامه نظامی، تصاویر و عناصر بلاغی همراه با نکتهسنجیها و باریکبینیهایی است که خاص خود نظامی است.
BACKGROUND AND OBJECTIVES: Alexander the Great was originally a historical figure, but over time has become a fictional figure. Ferdowsi in Shahnameh and Nezami in Iskandernameh dealt with his subject based on the same transformed character and story of Alexander. In this article, an attempt has been made to deal with the style, similarities and differences of Alexander's story in Ferdowsi's Shahnameh and Alexander's military letter from the perspective of intellectual, linguistic and literary principles.
METHODOLOGY: The research method in this article is analytical-descriptive.
FINDINGS: Ferdowsi does not seek to expand his speech and tries to briefly report on Alexander's works. But Nezami, while elaborating on the story of Alexander, has also paid attention to some other categories beyond the story.
CONCLUSION: In Ferdowsi's poetry, Alexander finds a mythical and ideal image, but in military poetry, Alexander, while going through various stages, changes from a fanatical character to a wise and holy figure. In Alexander the Great, rhetorical images and elements are accompanied by punctuation and narrow-mindedness that is specific to the military
Machine summary:
در واقع فردوسي پايۀ اين قافيه ها را بر بيش از دو حرف همسان نهاده است ، به گونه اي که در داستان اسکندر، قافيه هايي که تنها به «ان » ختم ميشوند، در سنجش با قافيه هاي هنري بسيار اندک هستند که به يک نمونه بسنده ميگردد: ســــکندر بپرســــيد از آن سرکشــــان کــه ايــدر کــه داد از شــگفتي نشــان ؟ (شاهنامه : ج ٤، ١٨٧٩) در سخن نظامي نيز در اين بخش از داستان اسکندر، غالباً با قافيه هاي ساده ، کوتاه و پرکاربرد روبرو ميشويم : ز يــک چشــمه رويــا شــده دانــه شــان دو چشـــمه شـــده آســـيا خانـــه شـــان (اسکندرنامه : ص ٥١٢) علاوه براين ، در اسکندرنامۀ نظامي از صامتهاي انفجاري«د و ت » در ابيات ، بعنوان «روي» در قافيه استفاده شده است : سـر خـويش را سـبزي از چشـمه جسـت کــه ســيرابتر ســبزي از چشــمه رســت (همان : ص ٥١٣) تجنيس : هرچند بهره گيري از کلمات متجانس از مقولۀ تکرار بشمار نميرود اما شباهت لفظي ميان اين واژه ها به گونه اي است که بر آهنگ سخن ميافزايد و همچون تکرار کلمه هاي واحد بنظر ميرسد.