Abstract:
زمینه و هدف: ظهور و بروز اندیشۀ خیامی در اثری تعلیمی- اجتماعی نه با عرف ادب تعلیمی سازگاری دارد و نه با عرف اندیشۀ خیامی. بویژه اینکه یک سر برخی از آموزههای خیامی مانند دم را غنیمت شمردن و باده ستایی دور از غایت ادب تعلیمی است. ذات اندیشۀ خیامی تابوشکن و اخلاق گریز است؛ ازاینرو گفتمان خیامی در جامعۀ اسلامی طرد میشود. پربسامدترین درونمایههای این اندیشه، تامل در مسئلۀ مرگ است که در بوستان نیز همچون رباعیات خیام، در تمثیلاتی مانند رفتن به گورستان، سخن گفتن با کله، بررستن سبزه از گور، و کندن خشت از مزار دیده میشود؛ همچنین از بادهستایی، دم را غنیمت شمردن، اختیار و حیرت و شک در هستی، خالق و جهان پس از مرگ، و جبرگرایی، باید نام برد که رگههایی از اباحه گری و مشرب دهری دارند. سوال اصلی این پژوهش آنست که آیا این درونمایهها در بوستان مجال بروز یافته و در این صورت با چه هدفی ارائه شدهاند؟ آیا این هدف، همسو با اندیشۀ خیامی است و یا خیر؟
روش: این مقاله با روش توصیفی- تحلیلی انجام شده است.
یافتهها: سعدی جامعه را به سرزندگی در حین انذار از عقوبت پس از مرگ، لذت بردن در این دنیا در عین توجه به آن دنیا، و توجه به منعفت جمعی و نه فردی دعوت میکند.
نتیجهگیری: این مقاله نشان میدهد بازتاب اندیشۀ خیامی در بوستان صرفا تعدیل نیافته، بلکه دقیقا به مقولهای اخلاقی تبدیل شده و در نتیجه تا حدودی کارکرد خیامی خود را ازدست داده است. اندیشۀ سعدی در بوستان بدلیل نگاه دینی - اخلاقی، کارکردگرایانه و دعوت بهحس مسئولانه برای تک تک آحاد جامعه، توجه به جهان پس از مرگ، و آرمانشهرگرایی، با اندیشۀ خیامی فاصله دارد.
BACKGROUND AND PURPOSE: The emergence of Khayyami's thought in an educational-social work is neither compatible with the custom of educational literature nor with the custom of Khayyami's thought. In particular, one end of some of Khayyam's teachings, such as the tail, is to seize and windmill is far from the goal of educational literature. The essence of Khayyami's thought is taboo and immoral; Hence, Khayami's discourse is rejected in Islamic society. The most frequent themes of this idea are the reflection on the issue of death, which is also seen in Bustan, like Khayyam's quatrains, in allegories such as going to the cemetery, talking to the head, lifting grass from the grave, and digging bricks from the grave; Also, from Badastaism, the tail should be mentioned as booty, choice and astonishment and doubt in existence, the Creator and the world after death, and determinism, which have traces of debauchery and drunkenness. The main question of this research is whether these themes have been updated in the opportunity park and in this case, what is the purpose of them? Is this goal in line with Khayyami's idea or not?
METHODOLOGY: This article has been done by descriptive-analytical method.
FINDINGS: Saadi invites society to liveliness while warning of punishment after death, to enjoy this world while paying attention to that world, and to pay attention to collective rather than individual benevolence
CONCLUSION: This article shows that the reflection of Khayami's thought in the park has not only been modified, but has become precisely a moral issue and as a result has lost some of Khayami's function. Saadi's thought in Bustan is far from Khayyami's thought because of his religious-moral, functionalist view and invitation to feel responsible for each individual in society, attention to the afterlife, and utopia.
Machine summary:
پربسامدترين درونمايه هاي اين انديشه ، تأمل در مسئلۀ مرگ است که در بوستان نيز همچون رباعيات خيام ، در تمثيلاتي مانند رفتن به گورستان ، سخن گفتن با کله ، بررستن سبزه از گور، و کندن خشت از مزار ديده ميشود؛ همچنين از باده ستايي، دم را غنيمت شمردن ، اختيار و حيرت و شک در هستي، خالق و جهان پس از مرگ ، و جبرگرايي، بايد نام برد که رگه هايي از اباحه گري و مشرب دهري دارند.
تمرکز اين مقاله تنها بر محتواي منسوب به انديشۀ خيامي است که معروفترين آنها عبارتند از غنيمت شمردن دم ، باده ستايي، گذر عمر و بيوفايي دهر، جبر و اختيار، و مرگ انديشي که نخست با توجه به مفهوم انديشۀ خيامي، مصاديق آن از بوستان سعدي انتخاب و سپس تحليل شده است .
ازايـــن خاکـــدان بنـــده اي پـــاک شـــد کــه در پــاي کمتــر کســي خــاک شــد الا اي کـــه بـــر خـــاک مـــا بگـــذري بـــه جـــان عزيـــزان کـــه يـــاد آوري که گر خـاک شـد سـعدي او را چـه غـم ؟ کــه در زنــدگي خــاک بــوده اســت هــم مگـــر تـــا گلســـتان معنـــي شـــکفت بــر او هــيچ بلبــل چنــين خــوش نگفــت عجـــب گـــر بميـــرد چنـــين بلبلـــي کـــه بـــر اســـتخوانش نرويـــد گلـــي (بوستان : ص ١٣٥) در اين ابيات درونمايۀ مرگ و تبديل به خاک شدن ، با انکار جاودانگي در انديشۀ خيامي همراه است ، زيرا خيام پاسخ اين معما را نميداند که اين آمدن و رفتن از بهر چيست ؟ (رباعيات : ص ٧٩)، اما اين مسئله در شعر سعدي جهتگيري وارونه اي دارد.
Research on Saadi, Translated by Gholam Hossein Yousefi, Mohammad Hassan Mahdavi Ardebili, Second Edition, Tehran: Toos, p 279.