Abstract:
در این مقاله با نگاهی به رویکرد فمنیستی، به بررسی و مقایسۀ روایتهای چهار تن از نویسنگان زن و مرد معاصر پرداختهایم. در این رویکرد پیشفرض ما وجود تفاوت در درونمایه های داستانی و شیوۀ روایت نویسندگان مرد و زن بوده است. پس از بررسی و تحلیل نیز این پیشفرض اثبات شده و این داستانها نشان میدهند که اولویت درونمایه های داستانی در آثار مردان مورد بررسی، سیاست، اجتماع و اقتصاد است؛ درحالیکه در روایتهای زنان درونمایۀ داستان بطور خاص مسائل زنان میباشد. در این راستا در داستانهای زنان مورد بررسی، الگوها و شاخصهایی دیده میشود که در آثار مردان نیست؛ مانند نوع نگاه به زن و تفاوت در شخصیت پردازی زن در میان دو دسته، بیان تجربه های زنانه، مردستیزی، خیانت، کلیشه های جنسیتی، تجاوز، خشونت علیه زنان و ... . بدیهی است که تمام این موارد باعث میشوند که نوع روایت مردان از زنان با روایت زنان از خودشان متفاوت باشد.
in this article, with a view to the feminist approach, we have studied and compared the theories of four contemporary men and women . in this default approach , we have found the difference in fiction and narrative style of male and female writers . the results of this study show that the main themes in men " s works are politics , society and economics, while the theme of the story is the theme of women. in this regard, in the case of women , we have seen patterns and patterns that are not in the works of men ; such as the type of woman 's look and difference in characterization of woman among the two categories, expression of female experiences, betrayal, betrayal, gender stereotypes, rape, violence against women and … . needless to say , the story of men 's narration of women is different from women .
Machine summary:
پس از بررسي و تحليل نيز اين پيشفرض اثبات شده و اين داستانها نشان ميدهند که اولويت درونمايه هاي داستاني در آثار مردان مورد بررسي، سياست ، اجتماع و اقتصاد است ؛ درحاليکه در روايتهاي زنان درونمايۀ داستان بطور خاص مسائل زنان ميباشد.
همانگونه که سازندة اجتماع زنان و مردان هستند، داستان را نيز شخصيتهاي زن و مردي روايت ميکنند که از جامعۀ خود تأثير پذيرفته اند و همان اعمال و رفتار معمول در جامعه را انجام ميدهند؛ درنتيجه ، اصطلاح «جنسيت » دستپروردة اجتماع است و به تفاوتهاي روانشناختي و اجتماعي و فرهنگي(رويدادها) ميان دو جنس زن و مرد مربوط ميشود، از اين رو در دهه هاي اخير زن و مسائل مربوط به او، مورد توجه بسياري از نويسندگان ايراني قرار گرفته است .
محمود دولت آبادي بعنوان نويسندة تواناي معاصر در اين زمينه توانسته دست به خلق آثاري بزند که از حيث پرداختن به موضوع زن و روايتگريش در کنار مرد تاحدود زيادي بدون رقيب باشد؛ چراکه اين رمان نويس علاوه بر مطرح کردن زنان در آثار خود بعنوان شخصيتهايي اصلي و تأثيرگذار، به طرح مشکلات و مصائب و ارائۀ برخي رويدادهاي مربوط به زنان نيز پرداخته است .
تکيه در آثار دولت آبادي و محمود بر جنبه هاي جامعه شناسي داستان است ، ولي در رمانهاي وفي و شاملو بر روان و زندگي خاصّ زنان .