Abstract:
داستانهای عاشقانه جذابترین و وسیعترین بخش آثار غنایی است که با اقبال عمومی مواجه شده است . عشق و مسائل عاشقانه بدلیل جذابیتهای خاص آن همواره مورد توجه شاعران و نویسندگان بوده و دستمایه خلق آثار متعدد و متنوع ادبی شده است . شاعران بزرگی پارسی زبان آثار بی بدیلی در حوزه ادبیات غنایی خلق کرده اند که مورد تقلید دیگر شاعران در این حوزه قرار گرفته است .با وجود آنکه در سالهای اخیر بسیاری از نسخه های خطی توسط پژوهشگران تصحیح و چاپ شده است ولی کم نیست آثاری که هنوز در گوشه و کنار کتابخانه ها در زاویه گمنامی بسر میبرد. یکی از این نسخه هایی نفیس و منحصر بفرد، داستان غنایی فیروز وشوخ اثر محمد حسین وفای فراهانی است که تاکنون تصحیح و چاپ نگردیده و ناشناخته باقی مانده است . این پژوهش برآن است تا برای نخستین بار به معرفی این داستان نفیس متعلق به قرن سیزدهم که از جهت ادبی دارای ارزش فراوانی است ، بپردازد. روش تحقیق نیز بصورت اسنادی – تحلیلی است . بدین ترتیب که سعی گردیده پس از تهیه نسخه موجود و بازخوانی آن نسخه ، مورد تحلیل و بررسی قرار گیرد.
Machine summary:
آنها با یکدیگر دوستان صمیمی شده بودند: از قضا روزی خلیفه شخصی را که معتمد خاصش بود مأمور کرد تا از بغداد به بصره برود.
خواجه خلیل برای اینکه بتواند دخترش را دوباره به عقد پسرعمویش درآورد، فیروز، جوان عجمی را که تازه به خانه اش میهمان کرده بود، بعنوان محلل انتخاب میکند تا یک شب را در کنار دختر سر کند و بعد پسرعمویش بتواند دوباره به همسری وی درآید.
قاضی به فیروز خبر داد که خواجه خلیل قرار است دخترش را به عقد تو درآورد، اما شرط است پس از اینکه همان یک شب با دختر همبستر شدی، او را رها کنی.
روز دیگر، دوباره قاضی نزد فیروز رفت و با او صحبت کرد که از این دختر دست بردار و سر خویش به باد نده .
فیروز خوشحال از مهلت اعلام شده ، به قاضی گفت البته مشخص است که تا شخصی از بغداد به خراسان برود و بازگردد، خواجه قصد جان مرا کرده ، ولی با این حال قبول میکنم و سوگند خورد که شرط را بجا آورد.
فیروز هم همه قضایا را از آمدن مأمور خلیفه به بصره ، آمدنش به بغداد به طمع جاه ، گرفتاری، بیماری و از دست دادن سرمایه اش ، دیدن خواجه خلیل و دروغ گفتن درباره پدر و اصل و نسبش تا قضیه ازدواجش با شوخ را تعریف کرد.
در همین لحظه ناگهان ، غلامان خلیفه از راه میرسند و میگویند که ما از طرف خواجه هاشم پدر فیروز آمده ایم و صاحب این گنج عظیم هم اوست و شنیده ایم که فیروز داماد خواجه خلیل شده ، بهمین دلیل نزد او آمده ایم .