Abstract:
شیخ بهاءالدین عاملی، عالم، فقیه و عارف برجسته شیعی قرن دهم هجری بود و با آنکه زبان پارسی زبان مادریش به شمار نمی آمد، دستی هم در شعر و سخنوری به زبان پارسی داشت؛ شاعری میانحال که شعر در دست او نه میدان نمایش هنر که ابزار انتقال احساس و عاطفه و اندیشه بود و این خود عاملی شد که شعرش از پیچیدگیها و تکلفات شاعرانه و تصاویر تودرتو به دور ماند. این مقاله کوششی است در باب تشبیه در اشعار او که با بسامدی چهل و پنج درصدی در میان انواع صور خیال در بالاترین مرتبت در شعرش نشسته است؛ تشبیهاتی که اغلب ابتکار چندانی ندارد، اما خالی از لطافت و ظرافت شاعرانه هم نیست. تشبیهاتی که اساسا تلاشی است برای ملموس و محسوس کردن عناصر انتزاعی. از همین روست که بهائی بیشترین بهره را از تشبیه عقلی به حسی برده و غالب عناصر سازنده در مشبه های خویش را از عناصر مجرد و انتزاعی و مشبه به ها را از عناصر محسوس برگزیده است.
Machine summary:
در ذیل به نمونه های کوشش او در محسوس کردن معقولات اشارت خواهد رفت : علم رسمی به سپند: حــــــدیـث علم رســـمی در خــــــرابات برای دفع چشــم بد، ســپــــند اســـــــت (دیوان شیخ بهائی ،نفیسی ،ص١٠٧) وصل به میوه: طمع در میوة وصلش بهایی مکن کـــان مـــیوه، بر شـــاخ بلـــند اســــــت (همانجا) عشق به پیر: آن را کـه پیر عشـــق بـه مـاهی کنـد تمـام در صـــد هزار ســـال ارســـطو نمیکــــــند (همان، ص١٠٨) در این میان از تصاویر و ترکیباتی چون: عشــق به صــحرا، طاعت به راه (همان،ص١١١)شــغل به دانه ، عمل به دام؛ وصــل به صــبح ، هجران به شــب (همان، ص١١٢)، محنت به وادی، بلا به تیر، هجر به شــام (همان، ص١١٣) نفس به سـنگ ، عشـق به شراب، کفر به دود، عشق به قمار (همان، ص١١٤)، درد به کوه، فراق به نار (همان، ص١١٩)، علوم به فضـلة شیطان، دل به لوح، قدم به جام(همان، ص١٢١)، مقصود به گنج ، گمراهی به زنگ (همان، ص١٢٢)، نفرت خلق به دورباش (همان، ص١٢٣)، وجود به ســنگ ره، دولت به گوی، نفس به گاو، ذنوب به قید، لذت به جبل ، روح بـه اقلیم (همـان، ص١٢٤)، طبع بـه چـاه، عزت بـه گنج (همـان، ص١٢٦)، تلبیس به نان، عدالت به کوه بوقبیس ، دولت به اسب ، هوس به نار (همان، ص١٢٨)، همت به رخش (همان، ص١٣١)، حرمـان بـه کوی، دین بـه خرمن (همان، ص١٣٢)، هموم به قید، صـــدر به طور (همان، ص١٣٤)، وجود به مصـر (همان، ص١٣٦)، شـهود به سـریر، لا به بسـتر، معاصی به بحر، وسـاوس شـیطانی به بند (همان، ص١٣٧)، لهو و لعب به باده، دل به شـیشـه (همان، ص١٣٨)، علوم رســمی به مفتاح، شــریعت به نان (همان، ص١٣٩)، غرور به باد، دل به لوح محفوظ (همان، ص١٤٠)، عشـق به کلید، السـت به شـراب، جاه به کنده ، وصال به نفحات (همان، ص١٤١)، هوی و هوس به جام، معاصی به شراب، (همان، ص١٤٢)، مقصود به گنج ، فقه به زاد(همان، ص١٤٥)، لا به نهنگ ، وحدت به جام، معنی به در (همان، ص١٥٤) معنی به گلزار، علم به معدن، حلم به کشور ، حرمان به چاه، محشر به بازار (همان، ص١٥٩)، شرع به قصـر(همان، ص١٦١)، عشـق به شاهراه، وصل به جام (همان، ص١٦٢)، صحبت به آتش (همان، ص١٦٦)، مرگ به شــربت ، وفا به تخم ، قلندری به شــمع (همان، ص١٦٧)، علم به شاخ برهنه ، تحصیل به بر، طاعت به مزرع(همان، ص١٦٨)، وحدت به جام(همان، ص١٦٩)، تقوی به شــیشــه (همان، ص١٧١)، عصــیان به گرد (همان، ص١٧٢)، جان به لیلی ، توبه به عروس (همان، ص١٧٣)، میتوان گرایشهای فکری و دلبستگیهای وی را دریافت .