چکیده:
در باب امکان سخن گفتن از امر متعال یا خداوند به زبان عادی بشری، با دو گونه الهیات مواجهیم: الهیات ایجابی و الهیات سلبی. پیروان الهیات ایجابی بر این باورند که دربارة اوصاف و افعال خداوند، با همین زبان بشری سخن میگوییم. طرفداران الهیات سلبی معتقدند که تنها به شیوة سلبی میتوان دربارة افعال و صفات خداوند سخن گفت؛ اینکه خداوند چه چیزی نیست؛ نه اینکه چه چیزی است. الهیات سلبی، در طول تاریخ اندیشه، از پیروان بسیاری برخوردار بوده و از یونان باستان تا امروز تداوم داشته است.این نوشتار به سیر تاریخی الهیات سلبی پرداخته و در ادامه به نقد و بررسی دیدگاهها در این زمینه خواهد پرداخت. هدف این نوشتار، ارائة راه اعتدال میان ایجاب محض و غلتیدن در ورطة شرک و تشبیه، سلب محض، تعطیل عقل از شناخت خداوند، و لاادریگری است.
There are two kinds of theology relating to the possibility of speaking on the topic of the Exalted Being or God by means of ordinary human language: negative Divine and positive Divine. The followers of positive Divine hold that it is possible to talk about divine attributes and Divine acts by means of human language، while the followers of negative Divine maintain that it is possible to talk about divine attributes and Divine acts only in a negative manner، that is، they focus on what God is not such and such، rather than what He is. Negative Divine has had many followers throughout the history of thought- that is since ancient Greece until today. The present paper deals with the historical development of negative theology. Then it reviews and comments on the views shown in this regard. It seeks to provide a moderate position between the pure positive position which means falling into the morass of polytheism and anthropomorphism and the pure negative position which resulting preventing reason for knowing God and falling into the morass of agnosticism.
خلاصه ماشینی:
"comدریافت: 7/5/1391ـ پذیرش: 19/9/1391 مقدمه در ادیان توحیدی، همواره مسائل مشترکی در بین الهیدانان یهودی، مسیحی و مسلمان مطرح و محل نزاع بوده است؛ مسائلی همچون شناختن خداوند؛ سخن گفتن دربارة او و نحوة فهم اسما و صفات او؛ و نیز لوازم و فروعات این مسائل، نظیر دسترسناپذیری و تعالی وجودی خدا؛ امتناع شناخت خداوند و تعالی معرفتی او؛ و بیانناپذیری خدا.
ابنمیمون با آگاهی از این مطلب که در تثلیث مسیحی، سه ذات و اقنوم مطرح است، درحالیکه در متصف کردن خداوند به صفات ذاتی، یک ذات و چند صفت مطرح است، میگوید: اگر کسی صفات ذاتی را عین ذات حقتعالی بداند و از سوی دیگر، ذات مقدس حق را بسیط صرف بداند، ناچار تعدد صفت با وحدت ذات ناسازگار خواهد بود؛ زیرا عینیت صفات با ذات بسیط محض، بهمعنای نفی هرگونه کثرت و تعدد است.
(دینانی، 1377، ص 352) اعتقاد ابنمیمون بر عدم صفات ذاتی برای خداوند، از اصل «ماهیت نداشتن» خدا ناشی شده است؛ زیرا صفات از آن جهت که صفتاند، غیر از موصوف هستند و هر آنچه خارج از موصوف باشد، صفت و عارض است؛ و خدا معروض اعراض واقع نمیشود؛ (ابنمیمون، 1972، ص 128) یعنی اگر کسی صفات حق را عرض بداند و در عین حال به قدیم بودن آنها معتقد باشد، ناچار به تعدد قدیم قائل شده و این امر خلاف ادلة توحید است.
(قمی، 1373، ج 1، ص 260) ازاینرو، آنان اصالت را به ماهیت میدهند و وجود را مشترک لفظی میان خدا و خلق میدانند و در نهایت، در ارتباط با صفات خداوند و شناخت انسان از خداوند، به دیدگاه تنزیه محض یا الهیات سلبی تن میدهند."