چکیده:
خداوند از سویی، موجودی ثابت و تغییرناپذیر است که زمان و مکان و موجودات مکانی و زمانی در او تأثیری نمیگذارند و از سوی دیگر، عالم به جزئیات است؛ جزئیاتی که متغیر بوده و در نگاه نخست، تغییر در آنها موجب تغییر در علم و در نتیجه در ذات خدا خواهد شد. اینکه آیا علم خدا به جزئیات با تغییرناپذیری علم خدا و سپس ذات خدا سازگار یا ناسازگار است، مسئله مهم این نوشتار است. نگارنده بر آن است تا به بررسی این مسئله در آثار مشاهیر فلسفه و کلام بپردازد که چگونه از سویی، خداوند را موجودی تغییرناپذیر دانسته و از سوی دیگر، او را عالم به جزئیات معرفی کردهاند. بر اساس مهمترین یافتههای این تحقیق، راهحلهایی مختلف بر اساس رویکردهایی متفاوت از سوی مشاهیر فلسفه و کلام ارائه شده است. به نظر میرسد جنجالیترین دیدگاه میان فلاسفه، دیدگاه ابنسینا بوده است، ضمن آنکه نظریه فاضل مقداد را باید سرفصلی تازه در مسئله علم خدا در کلام اسلامی به شمار آورد.معرفت سال بیست و یکم ـ شماره 183 ـ اسفند 1391، 69ـ83جستاری در مفهوم و ماهیت تجربه دینیاز دیدگاه اقبال لاهوریعلی پریمیچکیدهاقبال لاهوری از منظر تجربه دینی به دین نگریسته و اساس معرفت دینی را تجربه دینی میداند. از اینرو، رویکرد دینشناسی اقبال تحت رهیافت تجربه دینی است که به دین بهمنزله معرفتی که محصول نوعی تجربه است مینگرد. او معرفت دینی را تفسیر تجربه دینی، و مانند دیگر تجربههای انسان، معرفتبخش میداند. اقبال اولین کسی است که از تجربه دینی و همسان بودن وحی با آن سخن به میان آورده و از تحویل و ارجاع وحی اسلامی به تجربه دینی سخن گفته است. این دیدگاه دارای لوازمی همچون نفی سرشت زبانی وحی، نفی عصمت پیامبر و خطاپذیری وحی، بشری بودن و الهی نبودن دین، نفی خاتمیت و بسط تجربه نبوی میباشد. هدف نوشتار حاضر، بیان توصیف ماهیت تجربه دینی و تبیین رویکرد معرفتشناسی، روششناسی و دینشناسی و تجربه دینی اقبال میباشد که با روش توصیفی و تحلیلی، با تبیین دیدگاه اقبال به پیامدها و اشکالات و نقد و بررسی آن خواهیم پرداخت.
خلاصه ماشینی:
"از اینرو، نوشتار حاضر بر آن است تا با تبیین رابطه میان علم خدا به جزئیات با تغییرناپذیری خداوند در آثار مشاهیر فلسفه و کلام اسلامی، به تبیین دیدگاه آنها درباره گستره علم الهی به طور عام، و تعیین عالمیت خداوند نسبت به جزئیات زمانی بهطور خاص پرداخته و سرانجام به این سؤال از سوی آنها بپردازد که آیا علم خداوند به جزئیات موجب تغییر در ذاتاومیشود یا خیر؟ پژوهشهای انجامشده در اینباره بیشتر ناظر به یک فیلسوف خاص ـ بهویژه ابنسینا ـ بوده است.
ملاصدرا در کتاب اسفار به تفصیل دیدگاههای موجود در باب چگونگی علم خدا به جزئیات را نقل و بررسی میکند (ملاصدرا، 1981م، ج 6، ص 180ـ263) و در پایان، بر اساس قاعده معروفش (بسیطالحقیقة کل الاشیاء) بر این عقیده میشود که خداوند متعال، که مبدأ فیض تمام حقایق است، به نحو بسیط، خود تمام اشیاست، از اینرو، علم او به ذات خود، علم او به جمیع اشیا نیز هست.
وی نسبت به آنچه که فخررازی در جواب شبهه منکران علم خدا به جزئیات در کتاب المحصل گفت، موضعگیری کرده و آن را بر مبنای خود فخررازی ناتمام میداند؛ چراکه فخررازی ماهیت علم را اضافه و تعلق دانسته (همان، ص 245)، در حالیکه در اینجا بر مبنای قول به اضافه میان علم و معلوم ـ نه عالم و معلوم ـ جواب داده است، ضمن آنکه فخررازی علم را صفت قدیم میداند که تغییر در آن راه ندارد، ولی در اینجا آن را اضافهای متغیر قرار داده است."