چکیده:
سقوط دولت ایلخانان، ایران را وارد دورهای از بی ثباتی و پراکندگی سیاسی نمود. در پی مرگ ابوسعید ایلخان در سال 736 ه.ق. نیروهای متعدّدی به رقابت بر سر کسب قدرت و تصاحب میراث ایلخانان پرداختند. در نتیجه، کشور میان چندین دولت محلّی تقسیم شد؛ وضعیتی که بیش از نیم قرن و تا پایان قرن هشتم ادامه یافت. در درجه نخست، قدرت و نیروی نطامی بود که میزان موفقیت این نیروها را تعیین می کرد، امّا هر یک از آنها با اقامه برخی دعاوی و مبانی به تلاش برای اثبات سزاواری و مشروعیت خود برای حکومت نیز دست زدند. مقاله حاضر به بررسی نحوه مواجهه این نیروها با مساله مشروعیت، و مشخّص کردن مبانی و مفاهیمی می پردازد که آنها به منظور کسب مشروعیت و اثبات حقّ حاکمیت به کار گرفتند. این مبانی را می توان در چهار گرایش دسته بندی کرد: مغولی، سنّی، شیعه و ایرانی.مفاهیم مغولی همچون فرهمندی خاندان چنگیز، و حقّ انحصاری آنها برای حکومت توسّط قبایل مغول به کار گرفته شد؛ مفاهیم سیاسی سنّی مانند تظاهر به دینمداری، و احیای ارتباط با خلافت مورد استفاده دولتهای سنّی آل کرت و آل مظفّر قرار گرفت؛ مفاهیم شیعه از قبیل ظلم ستیزی، عدالت طلبی و انتظار ظهور مهدی موعود مورد استناد سربداران؛ و بالاخره مفاهیم ایرانی، همچون سلطنت، تقابل ایرانی- تورانی و نام ایران، به تفاوت، مورد استفاده بیشتر حکومتهای این دوره قرار گرفت. از میان چهار گرایش یاد شده، مبانی مغولی و سنّی به تدریج به حاشیه رانده شدند، امّا مبانی ایرانی و شیعه باقی مانده، در نهضت صفویان بازتاب یافتند. تلفیق این دو گرایش در آغاز قرن دهم به تاسیس دولت مرکزی و تحقّق وحدت ملّی ایران انجامید.
The collapse of Ilkhanid government pushed Iran into a period of instability and political disintegration. After the death of Ilkhan Abu-Saeied (1335), a contest for power and dominance of the Ilkhanid legacy begun, participated by a number of forces. Consequently the country was divided into several local states that lasted more than half a century until the end of 14th century. This article investigates how these forces dealt with the issue of legitimacy and illustrates the principles that rival elements used in order to gain legitimacy. These principles can be studied in four groups: Mongolian, Iranian, Sunnite and Shiite concepts.
Mongol tribes used the Holiness of Chengiz family and their exclusive right to govern, whereas the Sunnite political concepts such as dissimulation of religiosity and relation to caliph were used by Sunnite states of Al-e-Kort and Muzzaffarides. Shia concepts like fighting against cruelty and wait for promised Mahdi were referred by Sarbedars, and finally, Iranian concepts like kingdom, enmity between Iran-Turan and the name of Iran, differently used by most of rulers of this period.
Among these four groups of concepts, Mongolian and Sunnite principles gradually were sidetracked. However, Iranian and Shiite ones remained and reflected in Safavid movement.
Mixing of these two at the beginning of 15th century led to establishment of central government and national unity in Iran.
Interval period, Local governments, Legitimacy, Sarbedars, Jalayeries, Muzaffarides
خلاصه ماشینی:
مفاهیم مغولی همچون فرهمندی خاندان چنگیز، و حق انحصاری آنها برای حکومت توسط قبایل مغول به کار گرفته شد؛ مفاهیم سیاسی سنی مانند تظاهر به دینمداری، و احیای ارتباط با خلافت مورد استفاده دولتهای سنی آل کرت و آل مظفر قرار گرفت؛ مفاهیم شیعه از قبیل ظلم ستیزی، عدالت طلبی و انتظار ظهور مهدی موعود مورد استناد سربداران؛ و بالاخره مفاهیم ایرانی، همچون سلطنت، تقابل ایرانی- تورانی و نام ایران، به تفاوت، مورد استفاده بیشتر حکومتهای این دوره قرار گرفت.
بعد از فروپاشی دولت ایلخانان، تا زمانی که اعقاب شناخته شدة خاندان چنگیز در قید حیات بودند، همچنان در میان قبایل مغول و ترک، باور به مشروعیت انحصاری آنها برای حکومت، وجود داشت؛ چنانکه رویمر نوشته است: در این روزگار افرادی بودند که باور داشتند حکومت مغولان ادامه دارد، چرا که صحنه از رهبران متنفذ مغولی و سیاستمداران یا شاهزادگانی از تبار جانشینان بلافصل چنگیزخان، که به لحاظ نظری نیز می توانستند به امپراتوری تداوم ببخشند، چندان خالی نبود (رویمر و دیگران، 1379: 13).
وی نسبت به رقبای بالقوة خود و حامیانشان برخوردی بیرحمانه کرد؛ از جمله محمود شاه اینجو را به تهمت آنکه پسری از نسل هلاکو خان نگاه داشته بود و نیز شاهزاده ای از تبار اوگتای را که با دو پسرش به او پناهنده شده بودند و آنها را از خود شایسته تر دید، کشت(سمرقندی، 1372: 155-153؛ حافظ ابرو، 1317: 147)، اما خود نیز در همان سال به دست شیخ حسن چوپانی به قتل رسید.