چکیده:
مرگ بزرگترین رویداد زندگی هر انسان است و از دغدغههای اصلی و از معمّاهای ذهنی و روحی انسانها به شمار میرود. در نظر عارفان و صوفیان، مرگ این تحوّل اجتناب ناپذیر، به دو گونه می باشد و هر یک اهمیّت خویش را داراست: یکی مرگ اجباری و دیگری مرگ اختیاری. در نوع نخست، ایشان مرگ را نه تنها آغاز یک زندگی نو و جدید دانسته؛ بلکه آن را فرجام رنجها و مصیبتهای این جهانی و رسیدن به جهان آرمانی میدانند. در گونهی دوم مقصود عرفا و اصحاب سیر و سلوک از مرگ اختیاری، مخالفت با نفس امّاره و مطیع ساختن و مهار کردن آن است که اساسی ترین وظیفه سالک به شمار میرود. در نظر ایشان، گسستن زنجیر تعلّقات و میراندن هواهای نفسانی و رهایی از چنبرهی لذّات و شهوات و رستن از منیّتها و خودخواهیها، به موت ارادی یا مرگ اختیاری تعبیر شده است. در میان عارفان، مــولانا در باب مرگ (اجباری و اختیاری) نظر ژرفتری دارد و به ظرافت و زیبایی از آن سخن گفته است؛ بنابراین ما در این مقاله برآنیم که تا معنا و ابعاد این موضوع را با تکیه بر آثار وی، مورد بررسی قرار دهیم.
خلاصه ماشینی:
"مسلمانان هم مرگ را به ارادی و اضطرای تقسیم کرده و مرگ ارادی را نیز چند نوع دانسته اند، چنانکه حاج ملا هادی سبزواری گفته است: ای که انواع مــرگ پرسیــدی ایزد، انـــواع زندگیت دهـــاد اضطـــراری موت معلـوم است اختیـــاری او، چهــار افتـــاد موت ابیض که هست جوع وعطش در ریاضات با شـروط رشـــاد موت اخضر مرقــــع انـدوزی در زنی چون دراعهی زهــــاد موت اسود که شد بلای سیـاه احتمال مـلامت است و عنــاد موت احمر که رنگ خــون آرد باشد اینجا خلاف نفس و جهــاد (سبزواری، 1372: 479) مهمترین و ژرفترین سخن جلال الدین محمد در باب مرگ، مربوط میشود به اینکه او معتقد به اختیار مرگ ارادی است پیش از حادث شدن مرگ اجباری؛ البته این سخن را تنها او بیان نکرده است، اندیشمندان دیگری هم بوده اند که پیش و پس از وی آن را مطرح ساختهاند؛ مانند: سنایی و عطار؛ اما مولوی در این باره و در قالب ابیات، سخنان زیبایی دارد.
در نتیجه از پاسخ دادن به امیال و خواستههای شهوانی خود امتناع میورزد و این عمل (ندادن پاسخ)، در نقش یک محرک در وجود انسان، عمل میکند و به تدریج اعمال منفی نفس رو به خاموشی مینهد و با تهذیب نفس و پالایش درون، روح پر میگیرد و سبک بالانه پرواز میکند: مردن تن در ریاضت زندگی ست رنج این تن، روح را پایندگی ست (مولوی، 1372: 3/ 3365) و در نهایت، انسان با مرگ اختیاری و خاموش شدن شعلههای شهوانی نفس و حرص و طمع در درونش، بار دیگر زاده میشود و از رنج عالم حس، رهایی مییابد: چون دوم بار آدمیزاده، بزاد پای خود بر فرق علت ها نهاد (همان: 3/ 3576) نتیجه : در نظر مولانا جلال الدین محمد بلخی، مرگ، به دو گونه می باشد: یکی اجباری و دیگری اختیاری."