چکیده:
شارل بودلر و سهراب سپهری دو شاعر فرانسوی و ایرانی ازنظر اندیشه و هنر، نوآورترین شاعران عصر خود به شمار می روند. این دو شاعر درونگرا، دلزده از کره خاکی، با هدف پی بردن به حقیقت هستی و رسیدن به دنیای ایده آل، همواره در جستوجوی آرمانشهری هستند که در آن بیاسایند؛ ازای نرو، به طبیعت، سفر، عرفان و... گرایش می یابند. در مقاله حاضر، به برخی اندیشه ها و مضامین شعر سپهری اشاره و این اندیشه ها و مضامین با مضامین اشعار بودلر همسنگ دانسته شده است. گرچه دیدگاه های سپهری و بودلر در مسیر جستوجوی بهشت گمشده خود، شباهت های بسیاری دارند، تفاوتهای چشمگیری نیز دارند که آنها را از هم متمایز می کند. در این مقاله، همچنین، تشابه و تفاوت های محتوایی و اندیشه شاعرانه این دو شاعر با روکیردی تطبیقی از منظر ادبی و عرفانی بررسی شده است.
Charles Baudelaire and Sohrab Sepehri – French and Iranian poets – are regarded as the most innovative poets in their eras. These two introverted poets were always seeking a Utopia with the aim to find the cosmos truth and reaching the ideal world; thus they have been interested in nature، traveling، mysticism and etc. The present article has surveyed some of the thoughts and concepts of Sepehry poetry which have been similar to Baudelaire’s. Although there are many similarities between Sepehri and Baudelaire in the way of seeking a lost paradise، there are some remarkable differences between them as well. The present article has surveyed some of the content similarities and differences of their poems.
خلاصه ماشینی:
"اما موضوع اساسی و قابل تأمل،شیوههای جست و جوی این بهشت خیالی توسط دو شاعر است که مظاهر آن نیز در اشعارشان به وضوح قابل مشاهده است: گرایش به سفر،طبیعت گرایی،تمایل به تداعی یادمانهای کودکی و گرایش به عرفان و مذهب در سپهری و گرایش به عوامل لذت آفرین-مانند«افیون»و«الکل»-در بودلر، از جمله مواردی است که با متوسل شدن به آنها،درصدد خلق دنیایی آرام و خیالی برای خویش هستند.
میتوان گفت که او نیز در جست و جوی گذشتهای است که مفهوم کودکی و زندگی ساده را تداعی کند: اهل کاشانم روزگارم بد نیست تکه نانی دارم خرده هوشی سر سوزن ذوقی(صدای پای آب) به عبارت دیگر،سپهری از جهان مدرن و متعلقات آن میهراسد: من از سطح سیمای قرن میترسم بیا تا نترسم از شهرهایی که خاک سیاهشان چراگاه جرثقیل است(باغ همسفران) بودلر نیز مانند سپهری،از جهان مدرن تکنولوژی گریزان است و دنیای روزمره را چنان میبیند که رنگی سیاه بر آن سایه افکنده است: در این احوال،شیاطین خبیث،همچون بازرگانان،کاهلانه در فضا بیدار میشوند.
نتیجه گیری باتوجه به مطالب مذکور و نیز بررسیهای انجام شده،به این نتیجه میرسیم که دو شاعر آرمانگرای شرقی و غربی(سپهری و بودلر)به دلیل ماهیت و مضمون شعری،نقاط مشترک و متفاوتی دارند: تلاطم و جریان روحی هر دو شاعر سبب شده است تا پیوسته در جست و جوی آرمانشهری باشند که صلح و آرامش را به ارمغان آورد؛از این رو،از زندگی مدرن و جلوههای مادی آن گریزانند و به دامان طبیعت،سفر به دوردستها و..."