چکیده:
واحدهای ساختاری اسطوره (Myth) از واحدهای ساختاری سازنده زبان به همان شیوه متفاوت است که واحدهای ساختاری زبان از یکدیگر. اساطیر، پویایی انسان برای معنادارکردن یک مفهوم از میان اطلاعات بی نظمی است که طبیعت و دیگر نمادهای اسطوره ارائه می هند. آنان ایماژهای تجسم یافته نیروهای کیهانی و نمودگار تجربه ای در عالم قداست اند که در آفرینش کیهانی ، امور پهلوانی ، آیین ها و توتم پرستی و ... نمایان هستند. فروغ فرخزاد از شاعران معاصر ادب پارسی است که اشعارش ، با یاری گرفتن از اساطیر، سـیری را از ایسـتایی بـه سـوی دو معنایی یا چند معنایی پشت سر گذاشته اند و در نتیه این زبان شعری ، باعث جایگزین کردن اجزاء عینی بـا اجـزاء ذهنـی اسـطوره گردیده است . در این مقاله به بررسی اسطوره و ابعاد آن در اشعار فروغ فرخزاد پرداخته شده است .
خلاصه ماشینی:
شاعر که در پی خواب کردن طفل خویش اسـت ، خـواب را سر انگشت کلید باغ های سبز می داند که می تواند کودک وی را به سرزمین زیبا و پر از لطافت (مطابق با گفته دکتر یاحقی در ارتباط با اسطوره پری ) پری هایی ببرد که غم و غصه زندگی روزمره را از یاد شاعر دور کند: گفتم ای خواب ، ای سر انگشت کلید باغ های سبز / چشم هایت برکه تاریک ماهی های آرامش / کوله بارت را به روی کودک گریان من بگشا / و ببر با خود مرا به سرزمین صورتی رنگ پری های فراموشی (فروغ ١٣٨٣: ١١٨) نمونه های دیگر را می توان در صفحات ٣٨ و ٣١٤ مشاهده کرد.
٢- قایق در اساطیر هند به قایقی اشاره شده است کـه رهـایی بخـش و نجـات دهنـده اسـت و انسـان بـرای رسـیدن بـه آرمان های دور دست خود از آن استفاده می کند: باشد که آگنی (آتش ) ما را از میان مشکلات بگذراند و مانند قایقی که از میان رودخانه می گذرد، ما را از میان غم عبور می دهد.
(هال ١٣٨٣: ١١٦) فروغ نیز به این پرنده به عنوان مرغ ناشناس اشاره کرده است که با توجه به فضای شعر می توان بـه پیـام آور بودن غم واندوه آن پی برد.