چکیده:
توجه به زبان یکی از آراء و اندیشه های مولوی در مثنوی معنوی است. در تفکر عرفانی مولوی، حقیقت زبان نه چیزی از جنس لفظ که از جنس معنا است و آن معنا که سرچشمه اصلی کلمات است، «بانگ حق» است. بر اساس آنچه که در سنت عرفانی «زبان در مقام تحلیل» نامیده می شود، مولوی خلاف بسیاری از متفکران مسلمان درباره زبان رویکردی صرفا ظاهری و مبتنی بر قرارداد اتخاذ نمی کند، زیرا چنین تفسیری بیرون از عرصه آرا و اندیشه هایی است که او پیرامون زبان به دست می دهد. این مقاله می کوشد با نگاهی تازه، فلسفه زبان و مسائل پیرامون آن را از منظر عرفانی در قالب طرح بسیاری از پرسش ها بحث و بررسی کند.
خلاصه ماشینی:
مثنوی معنوی اگرچه به ظاهر در فصلی مستقل و جداگانه به بحث از زبان نمی پـردازد، امـا در واقـع یکـی از گسترده ترین منابع دینی و عرفانی ادبیات صوفیانه در سنت اسلامی است که مباحث و نظریه های بسیاری دربارة چیستی زبان ، منشأ زبان ، به ویژه مباحث مربوط به لفظ و معنا، دلالت لفظ بر معنـا، اسـم و مسـمی و چگـونگی ارتباط میان آنها و نیز بحث از حقیقت معنا، حقیقت اسماء، واضع حقیقی کلمـات در آن قابـل ملاحظـه اسـت .
(خوارزمی ١٣٨٥: ٧١٦) به هر حال ، در سنت عرفانی ، لفظ با معنا مباینت دارد، همچنان که جسم با روح و جان مباینت دارد (لاهیجـی ١٣٧١: ٤٦٩) و بحث از تباین لفظ و معنا در مثنوی مولوی خود تفسیری معرفت شناختی و رویکـردی فلسـفی بـه مقولۀ زبان است .
بنابراین در تفکر عرفانی به مسئله زبان ، نه تنها بنیاد دو عالم بلکه بنیاد تمام مراتب هستی در "سخن " ظاهر می شود و این سخن بنا به گزارش مثنوی همان " کن " است .
(خوارزمی ١٣٨٥: ٢١٧ به بعد) اکنون این پرسش مطرح می شود که واضع حقیقی کلمات چه کسی است ؟ انسان موجودی اسـت کـه یـا بـه الفاظ توجه دارد یا به معانی آنها.