چکیده:
داشتن معیاری برای سنجش عدالت اقتصادی به ارزیابی واقع بینانه از نزدیکی یا دوری به وضعیت عادلانه کمک می کند و نیز به دست آوردن قضاوت صحیح از تاثیر سیاست ها بر بهبود یا وخامت عدالت اجتماعی کمک می کند. اقتصاددانان سنجه های متعددی را در حوزه فقر یا نابرابری معرفی نموده اند که هیچ کدام با محتوای عدالت اسلامی تطابق کامل ندارد. برای دستیابی به چنین شاخصی، نیازمند دو مبنا هستیم: نخست مبنای نظری یعنی مفهوم روشن و دقیقی از عدالت اقتصادی؛ دوم مبنای روشی یعنی بهترین شیوه کمی سازی آن مفهوم. این مقاله که حاصل دو سال مطالعه قرآنی است، متکفل بیان مبنای نظری سنجش عدالت است. از میان تعاریف متعدد عدالت، با تکیه بر منابع اسلامی، تعریف جامع تر برگزیده شد و چهار زیرمجموعه برای مفهوم عدالت اقتصادی معرفی شد که جزء نوآوری های این تحقیق است. درنتیجه سنجش عدالت در اقتصاد اسلامی به سنجش این چهار زیرمجموعه کاهش می یابد که عبارت اند از: حقوق مبادلاتی، حقوق بازتوزیعی، حقوق تولیدی و حقوق مصرفی. شواهد قرآنی هر یک از اجزا نیز ارائه شده است.
خلاصه ماشینی:
نقد شاخص های رایج فقر و نابرابری مجال مستقلی می طلبد؛ اما وجه مشترک همـه آن است که : نخست تنها به بخشی از عدالت توزیعی توجه نمودهاند و نمی توانند معیاری برای کل مفهوم عدالت اجتماعی یا اقتصادی باشـند و دوم بیشـتر آنهـا مبتنـی بـر مبـانی نظـری نادرستی از عدل (مانند مساواتگرایی در ضریب جینی ) تنظیم شدهانـد.
رویکرد منتخب مقاله تعریف عدل به وضع بایسته حقوق بـا معنـای وسـیع آن اسـت ؛ یعنی عدالت به معنای وضعیتی است که حقوق و استحقاقها نه تنهـا در مـورد فـرد، بلکـه برای گروههای اجتماعی (خانواده، جامعه و جامعه بشری) و حتی طبیعـت رعایـت شـود؛ درنتیجه هر رویه ، تصمیم ، رفتار یا سیاستی که در این راسـتا باشـد، عادلانـه و اگـر نـاقض حقوق و استحقاقها باشد، ناعادلانه خواهد بود.
٣. مبنا و دامنه حقوق در عدالت مبنای تعریف این حقوق چیست ؟ روشن است که حتـی بـا پـذیرش تعریـف عـدالت بـه موقعیتی که تمامی حقوق ادا و ایفا شده است ، مناقشـه خاتمـه نمـی یابـد؛ زیـرا هـر کـس می تواند براساس تلقی خود یک یا مجموعه ای از وضعیت های بایسته را مبنـا قـرار دهـد و مراعات آن حقوق را ملاک عدل معرفی کند.
بقره، ٨٣ و ١٧٧؛ نساء، ٣٦؛ اسراء، ٢٦؛ نور، ٢٢.
٢. هود، ٦١؛ روم، ٩؛ اعراف، ١٠؛ اسراء، ١٢ و ٦٦.
٣. نحل ، ١٤؛ نمل ، ٧٣؛ قصص ، ٧٣؛ روم، ٤٦؛ فاطر، ١٢؛ غافر، ٦١؛ جاثیه ، ١٢؛ بقره، ٢٤٣.
٢. بقره، ٦٠، ١٦٨ و ١٧٢؛ مائده، ٤ و ٨٨؛ طه ، ٨١؛ انعام، ١٤١ و ١٤٢؛ اعراف، ٣١؛ مؤمنون، ٥١؛ انفال، ٦٩؛ نحل ، ١١٤.