چکیده:
غربتگزینی یا اغتراب در معنای عام کلمه، پدیدهای است که سـابقهای به قدمت زندگی بشری داشته و همـواره یکی از دغدغههای زندگی بشری بوده است؛ زیرا چه بسیار افرادی که از اجتماعات انسانی گریزان بوده و یا از نحوهی عملکرد حاکمان خود، تنفر داشتهاند که در هر دو صورت زمینهی پیدایش این پدیده در میان افراد بشری فراهم گردیده است. سابقهی این امر نیز در معنای خاص، یعنی غربتگزینی ادبی که مدّ نظر این مقاله است، به دورهی ادبیات جاهلی بر میگردد. پس از آن در دورههای ادبی متاخر نیز بحث غربتگزینی، مورد توجه شعرا بوده و در اشعار آنان نمود داشته است. مصـداق بارزتر این موضوع را میتوان در ادبیات معاصر عربی مشاهده نمود؛ زیرا اسباب و عللی از جمله عوامل سیاسی و اقتصادی و نیز شرایط موجود دورهی معاصر، باعث تشدید این پدیده در ادب معاصر گردیده است. مقالهی حـاضر، موضوع غربتگزینی در شعـر بدر شـاکر السیاب، شاعر معاصر عراقی را بررسی کرده و ضمن بیان انواع اغتراب در شعر ایشان، به عوامل پیدایش این انواع نیز اشاره میکند. بدیهی است که شرایط روحی و جسمی شاعر و دیگر شرایط موجود زمانی و مکانی از جمله عوامل پیدایش این غربت گزینیها نزد شاعر می باشد.
خلاصه ماشینی:
(فصلنامهی لسان مبین(پژوهش ادب عربی) علمی – پژوهشی) سال دوم، دورهی جدید، شمارهی سوم، بهار 1390 غربتگزینی در شعر بدر شاکر السیاب 1 دکتر مهین حاجیزاده استادیار دانشگاه تربیت معلم آذربایجان علیفضا مرادی دانشجوی کارشناسی ارشد چکیده غربتگزینی یا اغتراب در معنای عام کلمه، پدیدهای است که سـابقهای به قدمت زندگی بشری داشته و همـواره یکی از دغدغههای زندگی بشری بوده است؛ زیرا چه بسیار افرادی که از اجتماعات انسانی گریزان بوده و یا از نحوهی عملکرد حاکمان خود، تنفر داشتهاند که در هر دو صورت زمینهی پیدایش این پدیده در میان افراد بشری فراهم گردیده است.
در دورهی معاصر نیز، به دلیل برخی عوامل، از جمله عوامل مالی و سیاسی و غیره، عدهای از شعرا، راه غربت را در پیش گرفته و در سرزمین دیگری سکونت گزیدهاند که به عنوان نمونه، می توان به شعرای مهجر شمالی و جنوبی اشاره نمود که این امر، خود عاملی برای پیدایش شعر غربت در اشعار آنان شده است.
معنای اصطلاحی: ابو الفرج اصفهانی در (ادب الغرباء) میگوید: «فقد الأحبه فی الأوطان غربه، فکیف إذا اجتمعت الغربه و فقد الأحبه»1 (الأصبهانی، 1972: 32) «غربت عبارت است از: دوری از وطن و خانواده و سرزمین، یعنی این که انسان از زادگاه و کسانی که از نظر روحی، عاطفی و اجتماعی با آنان در ارتباط بوده، دور شود و چنین به نظر میرسد از زمانی که انسان در مسیر اهداف خود حرکت کرده، نوعی احساس غربت را نیز درقلب خود حمل کرده است، اینجاست که میبینیم بخشی از ادبیات انسانی با این احساس آمیخته شده است.