چکیده:
ملاصدرا دربارة تعریف مابعدالطبیعه و چگونگی شناخت موضوع آن سخنی دارد که از
ویژگیهای ممتاز فلسفة اوست. او که در فلسفهاش، هم با موجود سر و کار دارد و هم با
وجود و گذر از موجود به وجود در خود فلسفهاش واقع میشود، بههیچوجه شناخت وجود
را صرفا شهود عرفانی آن نمیداند. او نظریه و شیوه ای به ما میدهد که بینش شهودی
واقعیت را با روش قیاسی در بر میگیرد.
سخن او در شناخت وجود از طریق تحلیلات عقلی در بادی نظر، ممکن است خیلی جسورانه و
عجیب باشد، چرا که سخن ابنسینا و فارابی را دربارة عرضیت وجود نمیپذیرد و ادعا
میکند که واقعیتی که مدلول و مصداق قضیة "انسان موجود" است، کاملا با مدلول
قضایای دیگر فرق دارد. از نظر او، موضوع واقعی، حقیقت وجود است که با مفهوم موجود
از آن حکایت میکنیم و تمام ماهیات، اعراضی بیش نیستند که این واقعیت واحد را به
صورت اشیای بیشمار مقید میکنند. شهود این واقعیت هنگامی امکان پذیر است که در
انسان آگاهی کاملا متفاوتی بیدار شود که جهان را با چنین وضعی درک کند. او با قول
به اتحاد عالم و معلوم موفق به اثبات اصلی میشود که در بحث رابطة ذهن و عین و
از بین رفتن جدایی و تمایز میان فاعل شناسا و متعلق شناسا نقش بسیار مؤثری ایفا
میکند. بحث درباره این حقیقت، مشخص کردن ریشههای آن و بیان اینکه ملاصدرا در این
باب رویکردی ویژه دارد، هدف اصلی سخن ماست.
خلاصه ماشینی:
"او در آثار خویش مسئلة وجود را اساس قواعد حکمی و مبنای مسائل الهی میداند و در این باره میگوید: "حقیقت این است که اگر انسان به مسئلة وجود جاهل باشد، آنگاه ضرورتا، به همة اصول و مبادی علم و عناصر آنها جاهل خواهد بود، زیرا با وجود، همه چیز شناخته میشود و مفهوم آن بر هر تصوری تقدم دارد و نیز از هر تصوری، شناخته شده تر است.
نکتة مهم این است که پیشفرضهایی که در مابعدالطبیعه ملاصدرا فراهم میشود با پیشفرضهایی که در فلسفه سهروردی و عرفان ابنعربی و یا حتی فلسفة ابن سینا و فارابی و ارسطو وجود دارد، متفاوت است و در واقع، مبانی مابعدالطبیعی علم در حکمت متعالیه با این مبادی در مکاتب فلسفی پیشین تفاوت دارد.
در چنین صورتی جای این پرسش است که این صورت یا مفهومی که بین درک کننده و درک شونده واسطه شده و نقش نمایانگری از درک شونده را ایفا میکند: آیا دقیقا درکشونده را نشان میدهد یا نه و تا ثابت نشود که این صورت و مفهوم دقیقا نمایانگری از درکشونده را ایفا میکند، یقین به صحت ادراک حاصل نمیشود، اما در صورتی که شیء یا شخص درک شونده با وجود عینی خودش و بدون هیچ واسطهای نزد درک کننده حاضر باشد و یا با آن وحدت یا اتحادی داشته باشد، دیگر جای فرض خطا نیست و نمیتوان پرسیدکه آیا علم با معلوم مطابقت دارد یا نه، زیرا در این صورت علم عین معلوم است ."