چکیده:
مساله قیاس و چگونگی برخورد با آن از مسائل دیرین در فقه و اصول مذاهب است. در این میان، در مذهب شیعه هر چند رویکرد کلی از دیر باز رویکردی منفی بوده است و هنوز هم این رویکرد ادامه دارد ولی مطلب مهمی که صرف نظر از دیدگاه های اصولی فقها باید مورد توجه بیشتر و دقت نظر عمیق تر قرار گیرد، برخورد آنان با قیاس در کتاب های فقهی است. در کتب فقهی مواردی را می توان یافت که به نظر می رسد مصداق استفاده از قیاس باشد. این مطلب با نظریه مشهور شیعه یعنی بطلان قیاس، سازگاری ندارد. مقاله حاضر با همین رویکرد و با مبنا قرار دادن کتاب های شیخ طوسی به استقراء در مواردی پرداخته که به قیاس بودن آن ها تصریح شده یا تعریف قیاس بر آن ها منطبق است. آیا حقیقت و ماهیت قیاس در نزد فقها از وضوح مفهومی کاملی برخوردار نبوده و در نتیجه جا برای ارائه تعریف های جدید و تازه از قیاس باطل و صحیح وجود دارد و یا مشکل به مقام عمل بر می گردد و نوعی بی دقتی رخ نموده و یا این موارد، اگر چه در ظاهر و نگاه ابتدایی قیاس به نظر می رسند، اما اصولا قیاس باطل نیستند. به نظر می رسد برای پاسخ قطعی به این سوالات لازم است مساله قیاس بار دیگر مورد مطالعه و دقت نظر علمای اصول قرار گیرد.
Deduction and the way of dealing with it are one of the oldest issues in the jurisprudence and principles of the religious schools. Meanwhile، general approach in Shiite school has been a negative one during the history and is still continue، but the important subject that we should pay more attention to it irrespective of ideas of jurisprudents is their dealing with the deduction in juridical books. It can be found in juridical books some cases that seem to be the cases of using deduction. This subject is incompatible with the famous view of Shiite، that is، nullity of deduction. The present article with this approach and depending on the books of Sheikh Toosi has investigated the cases that have been specified to their being deduction or the definition of the deduction conforms to it. Hasn’t the reality and the nature of the deduction in view of jurisprudents have a completely clear concept so that new definition can be given for the correct and incorrect deduction or the problem goes back to the practice there happened a kind of carelessness or even though they seem deduction apparently and at first glance، these cases are not invalid deduction in principle. It appears that to provide the definite answer to these questions، it is necessary for jurisprudents to study the question of deduction for the second time.
خلاصه ماشینی:
"در هر صورت،ضمن احترام به جایگاه علمی برجسته و مقام عظیم و والا و فضیلتهای اخلاقی و معنوی غیر قابل توصیف فقهای بزرگوار شیعه که با تلاشها و مجاهدتهای فراوان خود،همواره حافظ و مروج مکتب اهل بیت علیهم السلام بودهاند،به نظر میتوان نتیجه گرفت کهاز مجموع مواردی که فقها احکامی را از دایرۀ مصادیق مذکور در ادله لفظی احکام،به مصادیقی همانند آنها«تعمیم»دادهاند و نام این «تعمیم حکم»یا«سرایت حکم»را نتقیح مناط،الغای خصوصیت،عدم اختصاص به مورد،عموم لفظی،قیاس اولویت و امثال آن گذاشتهاند و در همین حال برخی دیگر آن را قیاس اولویت و امثال آن گذاشتهاند و در همین حال برخی دیگر آن را قیاس میدانند و حتی بعضی از فقها نیز مصداقهایی از آن را قیاس باطل دانسته و به همین سبب با آن به مخالفت برخاستهاند،به دست میآید که متأسفانه در مورد مسئلۀ قیاس و دیگر مباحث مرتبط از جمله مذاق شرع،انضباط فکری کافی در میان فقها به چشم نمیخورد و این احتمال وجود دارد که ابعاد نظری مسئله عند الجمیع کاملا روشن نشده باشد و همین ابهامات و اختلاف در مفاهیم و برداشتها،مسئلۀ قیاس را کمی پیچیده کرده و لزوم بازنگری آن را توسط فقهای عظام جدیتر نموده است و برخلاف آنچه که در کتابهای اصولی متأخران رسم شده است که به دلیل وضوح بطلاح قیاس،از طرح آن در کتابهایشان خودداری میکنند،ضروری است کوششها در جهت تبیین به حق ابعاد مسئلۀ قیاس مصروف شود و آنچه تا به حال انجام گرفته کافی نیست وگرنه این همه مواضع تهافت و تفاوت و معرکۀ آرا پدید نمیآمد."