خلاصه ماشینی:
"(میرصادقی،1376:صص 93-87) شیوهی اول به رمانهای پیش مدرن مربوط میشوند وشیوهی سوم نیز مخصوص رمانهای موسوم به جریان سیالمیباشد اما شیوهی دوم را که میرصادقی مثال همینگویرا برای آنها میآورد را میتوان برای رمان جالی خالیسلوچ مناسب دانست البته دانشور در سووشون هم اینگونهبا شخصیتها برخورد کرده است.
بیشتر صحنههای رمان با زاویه دید سوم شخص(دانای کل)محدود به ذهن زری روایت میشود و در فصلهای شش وهشت و هفده از شیوهی تکگویی استفاده کرده است و فصلبیست و یک که سعی کرده است سیلان ذهن زری باشد ونیست.
چرا در این زاویه دید«با اینکه روایت از دیدسوم شخص بیان میگردد اما راوی خود را محدود به یکی از شخصیتها میکند حالا اصلی یا فرعی تفاوتی ندارد.
و دیگر این که تا قبل از تکگوییهابه جز روایت مرد ارتشی که گزارش کاملی از اتفاقات افتاده درسمیرم ارائه میدهد و تقریبا سیری منطقی دارد،دو تک گوییعمه و عزت الدوله اصلا طبیعی و منطقی نیستند و در واقع یکگفتوگوی دو طرفه ناگهان مسیر خود را عوض کرده تبدیلبه روایتی به شیوهی تکگویی میگردد و مخاطبی که تا آنلحظه در گفتوگو شرکت داشته است،ناگهان شبیه گنگخوابدیدهای،سکوت میکند تا طرف مقابل هرچه در دلشتلنبار شده،یک نفس بیان کند.
اگرچه باید یادآوری کرد که در رمانهای مدرن نیز زاویهدید دانای کل به کلی منسوخ نشده است اما در این رمانها،دانای کل گاهی به مسخره گرفته شده یا اساسا دانای کلیاست که اصلا دانا به کلیت نیست و گاهی حتی اشتباهاتیمیکند که رمان براساس همان اشتباه پیش میرود."