خلاصه ماشینی:
"»58 اکنون از این کاتولیک دو آتشه که از پدر و مادری کاتولیک درکاستاریکای کاتولیک مذهب به دنیا آمده است؛باید پرسید هرگاهمیس باشد که در همین کشور تو از پدر و مادری کاتولیک فرزندانیپنجقلو زاده شود،و به محض به دنیا آمدن ممکن باشد که یکیاز اینان را در روسیه به خانوادهای کمونیست،دومی را به خانوادهایبودایی در هند،سومی رعا به خانوادهای وهابی در عربتان،چهارمیرا به خانوادهای اسکیمو در قطب و پنمی را به خانوادهای یهودیدر سوئد بسپاریم،و در سن ده،پانزده سالگی آنان را در جایی کنارهم گردآوریم آیا این فرزندان پنچگانه-به لحاظ فرهنگی و روابطاجتماعی وجه اشتراکی با یکدیگر خواهند داشت؟آیا به زبان کشورزادگاه سخن خواهند گفت؟به تاریخ و فرهنگ آن افتخار خواهندکرد؟آیا اصولا رنگ و بوی آشنایی و برادری را در یکدیگر احساس خواهند کرد؟قطعا نمیتواند پاسخی مثبت داشته باشد؟این تمثیلساده به روشنی میگوید:پدیدههای فرهنگی و آموزههای اجتماعیمانند:زبان،قومیت،ملیت و کیش و آیین و باورهای از این دست،بههیچ روی یقین و قطعیت علمی ندارند.
آیا میتوانید بهتصور در آورید که چه شخص متفاوتی بودید،اگر همهی دوران کودکیتان را در کنامگرگها سر کرده بودید؟آیا آن وقت همهمین سلیقهی موسیقاییتان را میداشتید-یا حتی اصلا از موسیقی سر در میآورید؟آیا همین شوخطبعی را میداشتید؟همینزندگی عشقی را؟اصلا چیزی در شما مثلالانتان میبود» در پایان بسیار حیرتانگیز و نومیدکنندهخواهد بود اگر با توجه به این روایتبینهایت و اندیشیدن به سرگذشت دردناکآن دو کودک دورافتاده از دامن جامعه وپناه برده به لانهی«گرگها»ما آفریدگانطبیعت و پروردهی فرهنگ اجتماع،نتوانیمیا نخواهیم چهار صد سال دورتر و دیرتر ازدکارت فرانسوی اندکی از باورها و آموختههاو اندوختههای سنگ شده و غبارگرفتهیخود را به چوی شک عقلی و علمی بسپاریم،و از پیلهای که به دست جامعهگرداگرد عقل و خرد و دانایی و تواناییمانتنیده شده است سر به در آوریم."