چکیده:
روش کارکردی از روشهایی است که دینپژوهان مختلف از آن استفاده میکنند. مسئله این نوشتار، فهمپذیر کردن تفاوت روش کارکردی عالمان دین و جامعهشناسان است؛ زیرا هر دو گروه از این روش استفاده کردهاند؛ اما نتیجة آن کاملا متفاوت، بلکه در مقابل همدیگر قرار دارد. نتیجة روش کارکردی جامعهشناسان، سکولار شدن دین از طریق بیکارکرد شدن دین و یا عصری شدن آن است؛ اما نتیجة منطق کارکردی عالمان، ثبات و بقای دین است. آنچه سبب این اختلاف شده، تلقی محدود کارکردگرایان از مفهوم کارکرد است؛ آنها کارکردهای دین را از منظر خود آن تفسیر و به کارکردهای خاص دنیوی و سیال، محدود کردهاند. در نتیجه، به دلیل تامین شدن این کارکردها از راه دیگر، مدعی شدهاند دیگر به دین نیازی نیست. در مقابل، در نگاه عالمان دین، قلمرو کارکرد بسیار گسترده است؛ خاستگاه این تفسیر تا حدی در خود آموزههای دین است. اساسا از نظر عالمان دین، کارکرد اصلی دین، تامین نیازهایی است که انسان قدرت تامین آنها را از راه دیگر ندارد. کارکردهای سیال و بدیلپذیر مورد نظر جامعهشناسان، مقصود بالعرض دین است، نه مقصود اصلی آن. در نتیجه، دین از جهت کارکردی همواره حضور خواهد داشت
خلاصه ماشینی:
"80 بنابراین، موضوع این نوشتار، فهمپذیر کردن اختلاف روش کارکردی عالمان دین و جامعهشناسان است؛ زیرا بر اساس دیدگاه متألهان، دین به جهت کارکردهای خود همواره حضور دارد و هیچ وقت از بین نمیرود؛ اما بر اساس دیدگاه جامعهشناسان، در پی رشد خرد و عقلانیت، دین یا باید به طور کامل از بین برود و یا باید برای بقای خود پذیرای مرجعیت عقلانیت مدرن باشد.
حال آنکه در تمام ادیان وحیانی، اندیشة الوهیت مرکز ثقل دینباوری قرار دارد و گویی بین دو مفهوم «دیانت» و «خداپرستی» پیوند ذاتی و تفکیکناپذیر برقرار است؛ اما در تبیین کارکردی به دلیل توجه بیش از حد به کارکرد، عنصر الوهیت حذف و یا کم رنگ میشود و دیانت رنگ بشری به خود میگیرد و دین انسانیت جایگزین دین الوهیت میشود؛ زیرا لازمة منطق تحلیل کارکردی از دین این است که در ابتدا باید انتظار انسان از دین روشن شود، بعد بررسی شود کدام دین این انتظارها را بهتر تأمین میکند و سپس باید دین مورد نظر را مطرح کرد.
چه بسا برخی بکوشند با استناد به کارکردهای لغزان دنیوی دین، ضرورت دینداری را اثبات کنند؛ این نوع نگاه آشکارا مصداق توجیه کارکردی دین قرار میگیرد و باید از آن اجتناب کرد؛ زیرا هدف غایی دین را ارتقای هرچه بیشتر سطح زندگی قلمداد کردن، یکی از آثار و نتایج کاربرد دیدگاه غیردینی و اینجهانی دربارة دین است؛ این نگرش، دین را به حد نوعی آرمانگرایی یا مکتب انسانی تنزل میدهد که با آرمانگراییها و سایر مکاتب دنیوی در جهت وصول به هدف واحد یعنی رفاه نوع بشر، رقابت دارد."