چکیده:
دیدگاه فلاسفه مسلمان درباره اتحاد مصداقی صفات باری تعالی و بازگشت اراده به علم ازلی، در نظر متکلمان مقبول نیفتاده است. همچنین طرح فاعلیت بالعنایه از سوی ابن سینا به عنوان فاعلیت وجودی الهی و استفاده از آن در فائق آمدن بر برخی دشواری های الاهیاتی، نظیر مسئله شرور، زمینه ای مناسب را برای نقض و ابرام آنان فراهم آورده است. در این میان، فخر رازی با تاکید بر مبانی کلامی اشعری و به این دلیل که اراده را به معنای عزم و قصدی زائد بر ذات که به ترجیح و تخصیص می انجامد، در نظر می گیرد، فلاسفه را در دست یابی به معنایی روشن برای اراده ذاتی موفق نمی بیند و آنان را به انکار اراده در خداوند متهم می کند. در این نوشتار، ضمن پاسخ به اشکال های فخر رازی، نشان داده شده که نتیجه گفتار ابن سینا در نفی غایت و غرض از فعل خداوند، سلب اراده و حکمت از او نیست؛ بلکه نتیجه این است که غایت در فعل واجب، چیزی جز ذات او نیست؛ و اراده او، ابتدا به ذات او تعلق گرفته، و همه موجودات به تبع ذات او مراد هستند.
خلاصه ماشینی:
"امکان ندارد موجودات از واجب الوجود پدید آیند و آن واجب الوجود عاری از ارادهباشد؛به این معنا که هستی یافتن موجودات،پیآمد وجود واجبی باشد که او ذاتا اراده وجود ندارد؛زیرا واجب تعالی ذات خود را به عنوان مبدأ کل تعقل میکند و چون ذاتخود را مبدأ همۀ موجودات و همۀ خیرات مییابد،و اعطای وجود خیر است،اراده ورضایت او نسبت به هر آنچه میتواند از وی پدید آید،ضروری است.
فخر رازی از راه دیگری به اثبات ارادۀ واجب تعالی پرداخته و از دو دلیل ابن سینا بهرهنبرده است؛شاید به این دلیل که استدلالهای یاد شده برای اثبات اراده،ارادۀ ذاتی ازلی رااثبات میکنند و از نظر وی،باری تعالی ذاتا مرید نیست(رازی،1411،ص 427).
(رازی،1411،ص 391)به نظر می سد ابن سینا خود به این دیدگاه توجه داشته و سخن اشاعره را پاسخ گفته است:اگر اراده یا قدرت در واجب الوجود زائد بر ذات باشد و یا غیر علمی که عین ذاتش هستباشند،در این صورت،اگر واجب باشند،تعدد واجب؛و اگر ممکن باشند،واجب الوجودممکن الوجود خواهد شد،و هر دو باطل است: «و أما واجب الوجود،فلایجوز أن تکون ذاته حاملة لإرادة أو قدرة غیر الماهیة أو قویمختلفة فی الماهیة هی غیر الماهیة المعقولة التی هی ذاته،فإنها إن کانت واجبة الوجودکان واجب الوجود اثنین؛و إن کان ممکن الوجود کان واجب الوجود ممکن الوجود منجهة،و قد أبطلنا هذا».
سپس فخر رازی احتمال دیگری را در برابر استدلال شیخالرئیس مطرح میکند:چراواجب تعالی با فعل خود،استفادۀ اولویت برای خویش یا دفع مذمت از خود نکند؟مگرنه این است که نزاع و اختلاف دربارۀ همین است؟ پاسخ این است که گویی بدین نکته توجه نشده که فاعلی که کامل بالذات است،مستکمل نیست."