چکیده:
مسألهی اتحاد عاقل و معقول میان ملاصدرا و ابن سینا نمونهای از تفاوت برداشت دو حکیم بزرگ اسلامی نسبت به یکی از مسائل مهم فلسفه است. به شیخ الرئیس دو نظریهی کاملا متضاد نسبت داده شده است. تعدادی از کلمات وی حاکی از انکار اتحاد عاقل و معقول است و پارهای از کلمات وی حاکی از پذیرش این نظریه است. در مقابل، ملاصدرا به شدت حامی نظریه اتحاد بوده و برای اثبات آن ادلهی گوناگون ارائه داده است. نظریه اتحاد که مورد انکار یا پذیرش ابن سینا قرار دارد با نظریه اتحادی که مورد حمایت ملاصدرا است هماهنگ نیست و برداشت این دو فیلسوف از این نظریه کاملا متفاوت است. اختلاف نظر ایشان را میتوان در دو جنبهی «حقیقت تعقل» و «حقیقت اتحاد» خلاصه کرد. با توجه به این دو جنبهی اختلاف، تصور و برداشت این دو حکیم نسبت به اتحاد عاقل و معقول به گونهای متفاوت است که نزاع فکری میان آنها را عمیقتر از آنچه مشهور است، جلوه میدهد.
The disagreements between Mulla Sadra and Ibn-Sina concerning the issue of the union of the intellect and the intelligible represent an example of the difference between the conceptions of two prominent islamic philosophers of an important philosophical problem.
Two completely contrasting theories have been ascribed to Ibn-Sina in this regard. Some of his words indicate his rejection of the union of the intellect and the intelligible. While some of his other words indicate his confirmation of this theory. Conversely, Mulla Sadra is a great supporter of this theory and has adduced various arguments to demonstrate it. The theory of the union of the intellect and the intelligible, which is either denied or accepted by Ibn-Sina, is not in harmony with the one supported by Mulla Sadra, and the views of these two philosophers concerning this theory are totally different from each other. Their disagreements can be summarized in two points:
1. Reality of intellection 2. Reality of the union
Considering the above two points of difference, we can say that their conceptions of the union of the intellect and the intelligible are so different from each other that they represent the intellectual confrontation between them deeper than what it really is
خلاصه ماشینی:
"ملاصدرا نظریه تجرید را به گونهای تفسیر میکند که گویی نفس ساکن و ثابت است و حرکت و تغییر از آن اشیاء است، به این معنی که صورت محسوسه تغییر کرده و تجرد مییابد و نفس همیشه فقط مدرک است و بعد اشکال میکند که اگر چنین باشد، باید جوهر نفسانی بدون ارتباط با صور عقلیه، آنها را درک کند؛ زیرا هیچ ارتباطی میان صور عقلیه و نفس برقرار نیست و نفس اگر موجودی مغایر خویش را که هیچ ارتباطی با آن ندارد، درک کند.
ابن سینا به طور مبسوط در بحث نفس کتاب شفا به بررسی این نظریه پرداخته است و سپس در بیان تفاوت میان این نظریه و نظریه تجرید صور از ماده میگوید: وقتی قوهی عاقله جزئیات موجود در خیال را درک کند و عقل فعال از سوی دیگر بر این درک بتابد آن جزئیات درک شده، از ماده و علائق آن مجرد گردیده، در نفس ناطقه منطبع میشود.
1 د) از جهت استحاله یا تغییر جوهر نفس: شیخ الرئیس به دلیل آنکه حرکت جوهری را منکر است، اتحاد را به معنی استحاله میداند یعنی وقتی صور معقولات در نفس حاصل میشود، نفس با عالم عقلی متحد میگردد و در درون نفس، هیئت عالم خارجی تحقق مییابد، زیرا بیان شد که اتحاد به معنی تغییر یک شیء و تبدیل آن به شیء دیگر بدون تحقق استحاله یا ترکیب و امتزاج مورد انکار ابن سیناست."