چکیده:
اخلاق یا عقل عملی، رویه ای از تفکر کانت است که می توان گفت نوعی نتیجه یا پیامد عقل نظری است؛ کانت در نظریه اخلاقی خود با اتکا به اراده و تکلیف در انسان و اصل اختیار و آزادی او بر آن است تا فاعلیت و غائیت اصول اخلاقی را در خود انسان قرار دهد که در آن، انسان به عنوان فاعل فعل اخلاقی، خودش غایت آن نیز هست. انسان موردنظر کانت که از لحاظ عقل نظری به واسطه محدودیت و ضعف قوای معرفتی خود اجازه ورود به عرصه مابعدالطبیعه را ندارد، با رویه عقل عملی که اراده و تکلیف صفات ممیزه آن است، قادر می شود اصول اساسی اخلاقی را پایه گذارد و حتی خود را تنها غایت فی نفسه آن قرار دهد، از این رو در این مقاله با فرض سوبژکتیویسم کانت در عقل نظری و محدودیت آن در ورود به عرصه مابعدالطبیعه، تلاش می شود ضمن بیان محورهای مهم اخلاق کانتی، نحوه وابستگی دین به اخلاق مورد نظر او و سازگاری یا ناسازگاری های این دیدگاه با برخی نتایج آن بین گردد.
Kants ethics, philosophy and religious thought have been of comprehensive authority in the world. This was the effect left by Kants essential critique of weakened philosophy of his time, the fact of which the currency of enlightenment was influenced. Proving incapability of theoretical reason in the field of metaphysics, turned his attention to practical reason. In the epistemological view of Kant, the power of reasoning was known to be of no authority in ethics, religion and metaphysics. The fields, therefore, were founded on practical reason. Ethics or practical reason is argued for as a consequence by theoretical reason. Since for Kant, in practical reason the effectiveness or agency of reason in doing ethical actions has been intended, the fact in which theoretical understanding is not intended. He tries to establish the effectiveness and objectiveness of ethical principles in man himself. In this way, even good will, being absolute good, would be meaningful only so far as it can be understood by man. As a result, one can say that though man can never arrive at metaphysical understanding by the power of theoretical reason, he is equipped with such a ability that he can establish the very fundamental ethical principles. Mans theoretical self-establishment and subjectivism, in spite of the limitations of theoretical reason, causes humanistic state of ethics and religion, their dependence on man, being essentially limited, and their relativity. And here can we find an instability in religion and mans morality. Given such the reality, one can never exaltation toward God. This paper, explaining the important foundations of Kantian ethics, has studied the quality of its being religious and the strength and weaknesses of its consequences.
خلاصه ماشینی:
برخی نیز به سبب آنکه دلیل خاصی بر پیوستگی بین این دو دسته امر وجود ندارد،حکم به جدایی آنها دادهاند؛چنانکه دیده میشود،این رویکرد نیز به نوعی توسل به متون دینی برای اثبات سکولاریسم است.
acinnatirB aidepolcycnE گرچه نفی دخالت دین از عرصههای مختلف حیات انسان،امر جدیدی نیست و از دوران رنسانس و عصر روشنگری(قرنهای پانزده و شانزده)به سبب درگیریهایی که بین علم و دین از یکطرف و عقل و دین از طرف دیگر به وجود آمده بود،سابقه داشته است؛اما نباید یک امر تاریخی-که بدون توجه و تقریبا به صورت ناخودآگاه اتفاق افتاده است-را با یک نظریه ایدئولوژیک-که برخی از نویسندگان به عنوان طرحی بدیل برای اداره زندگی بشر و به دست آوردن سعادت او ارائه کردهاند-یکی گرفت.
تردیدی نیست که از دوران قرون وسطا،به ویژه از اواخر این دوران،زمزمههایی در نفی دخالت دین از ساحتهای مختلف حیات بشر برخاست و برخی درصدد جایگزین کردن عقل خودبنیاد و علم تجربی به جای آن بودهاند و پس از کشمکشهای زیاد،تا حدود بسیاری نیز موفق شدند؛اما مسأله این است که تا میانههای قرن نوزدهم،این امور هنوز تحت یک نظریه سازمانیافته و روشمند تبیین نشده بود و اعلام رسمی آن در تاریخ یاد شده شخص هالیواک انجام داد.
چنانکه گفتیم،عادل ضاهر برای اثبات سکولاریسم و نفی مرجعیت دینی،به نفی وابستگی اخلاق به دین و اثبات استقلال آن پرداخته و معتقد است با مستدل کردن این ادعا خواهد توانست مرجعیت خرد خودبسنده و تجربه علمی در اداره امور زندگی را نیز به اثبات برساند.