خلاصه ماشینی:
"نخستین پرسشی که پیش میآید این است که آیا این عناصر به راستی عناصر تاریخ ادبیاتاند؟آیا تاریخ ادبیات و هنر بدون مفهوم شکل و ارزشگذاری استتیکی متصور است؟آیا وابستگی آثار به دورهها و دگرگونی آثار ادبی واقعا پدیدهای جامعهشناختی است؟به عبارت دیگر،آیا میتوان هم تاریخ تحول درونی ادبیات و هنر را مطرح کرد و هم تمامیت ادبیات را در تکثر پدیدههای فرهنگی-روانشناختی دورههای مختلف استحاله کرد تا بتواند به مثابه ادبیات،به عنوان ارزش ادبی،اهمیتی جز نشانگان فرهنگی یابد یا به عنوان چیزی که در آن بازی نیروهایی که جامعه را به تحرک میآورند،پدیدار شود؟این شدنی است ولی دیگر تاریخ ادبیات نیست.
فقط از طریق ارزشگذاری استتیکی است که پدیدهای موضوع علم هنر میشود،و نیز تنها از این راه است که یک امر واقع از منظر علمی یک عنصر شناخته میشود.
ادبیات(هنر)پدیدهای است که قوانین استتیک بر آن ناظر است،و به ازای آنکه این قوانین را رعایت و حفظ میکند(حد اکثر آنها را تکمیل میکند،توسعه میدهد و تعمیق میبخشد)،پدیدهای اجتماعی است.
این شکل عنصر اجتماعی هنر و ادبیات است،همان است که به ما امکان میدهد از محتوای اثر هنری کسب مفهوم کنیم؛در همان حال پیوند بین تولیدکننده و مصرفکننده است، مقولهی تبلور وحدت استتیکی و اجتماعی اثر هنری است،شکلی است که دریافتکننده آن را احساس میکند و تأثیری است که به او القا میشود.
استتیک این تأثیرگذاری را به طور مجرد موضوع بررسی خود قرار میدهد و آن را از دیگر تأثیرات حسی جدا میکند.
این مناسبت برای تاریخ ادبیات و هنر پدیدهای شایان توجه است،چون فرایندهای اجتماعی آن حکمی است که استتیک نسبت به اثر هنری ابراز میکند."