خلاصه ماشینی:
وی سپس اظهار میکند که فکر هدف غائی،بقای عالم یا تصور عدم آن در نظام فلسفی او جائی بخود تخصیص نمیدهد و بناچار این مسئله نیز خارج از محدوده فلسفی علمی میباشد زیرا تعلق ذاتی به عالم ایمان دارد پس حوزه بحث فلسفی پرفسور میونیتس در این میان مربوط میشود به موجودیت عالم یعنی جهان که در تمامیت و کلیت خود شامل همه محتویات و جزئیات است01 البته باید توجه نمود که چنانچه از بحثهای شفاهی با پرفسور میونیتس بخوبی مستفاد میشد وی هرگز قصد انکار وجود خدا و یا نفی الهیات مذهبی را ندارد بلکه تا حدی شبیه مارتین هایدگر فیلسوف پدیدارشناس معاصر آلمان میخواهد بدون بحث وجود خالق بتوصیف فلسفی عالم بپردازد و این رویه در ماهیت بهیچ وجه انکار وجود خداوند نیست بلکه کوششی است فلسفی در پی حیرتی انسانی برای توصیف هستی که هایدگر بر اساس انسانشناسی فلسفی(اصالت وجود انسان)و میونیتس بر اساس جهانشناسی فلسفی (تمامیت واحد جهان)عرضه میدارد.
بطور خلاصه در نظر پرفسور میونیتس"دانش"بر اساس علوم و پیشرفت آن"جهانشناسی"را بما عرضه میدارد و"آگاهی"که بر بسیاری از مردمان پوشیدهات مبحث"وجود جهان"را برای ما روشن میسازد ولی چون انسان در ذات و تنهائی هرگز توانائی آنرا ندارد که در مورد مسائل خاص الهیات چون وجود و ماهیت خداوند دانش یا حداقل آگاهی پیدا کند "دین"بر اساس"ایمان"متوجه بحث این مقوله اخیر میشود.
کانت در مورد"جهان فی حد ذاته غیر قابل شناخت"کلمه متعالی و صفت تعالی را بکار میبرد اما وقتی پرفسور میونیتس صحبت از وجود میکند و اظهار میکند که متعال است مقصود اینست که: 1-هیچ صفت مثبت یا خاصیت ثبوتی یا تفسیر لغوی نمیتواند بدان منصوب باشد 2-مافوق دانش انسان قرار دارد.