چکیده:
فردوسی با هنر عظیم خود توانسته است شاهنامه را در عین تعدد و گستردگی منابع،به صورتی منظم و منسجم بیافریند و آن را به صورت یک کل یگانه و یکپارچه عرضه کند؛اما در درازای زمان،گاهی کاتبان،عناصر یا داستانهایی را وارد متن کردهاند یا در عرض باقی عناصر و داستانها،داستانی را ساخته یا جایگزین کردهاند.برخی محققان نیز بدون توجه به طرح منسجم و هدف نظم و انسجام شاهنامه،بخشی از این کتاب را به صورت گسسته و بریده،و فارغ از سایر قسمتهای آن،تفسیر و تحلیل کردهاند.مقالهء حاضر میکوشد با تبیین ساختار شاهنامه و پیوند اجزاء آن باهم،سبب و عوارض چنین مسائلی را آشکار کند تا فهم شاهنامه و دریافت ارزش آن به صورت علمی میسر شود.
Despite their various origins، the materials of Shahnameh have been shaped into an organic whole under Ferdowsi's superb art and craftsmanship. But، in the course of time، some copyists have added to it new materials and stories، and others have supplemented or replaced the original narratives. Also، some scholars have analyzed and interpreted some parts of the work in isolation without paying attention to the totality of the work and its unity of purpose and structure. The present article is intended to illustrate the formal and structural qualities of the book and the relation of its parts، thereby revealing the roots of such fallacies and problems، so that the work's genuine meaning and value may be recovered via a systematic method.
خلاصه ماشینی:
"اگر داستان زو پس طهماسب را جزو پیکرهء اصلی شاهنامه بپنداریم،وجود ابیاتی چون: ز تخم فریدون بجستند چند یکی شاه زیبای تخت بلند ندیدند جز پور طهماسب زو که تاج فریدون بدو گشت نو (همان،8631،ج 1،ص 92) ماجرای فرستادن زال رستم را به دنبال کیقباد در البرز کوه،بدون تمهید ناسازگار است و چنین توجیهی که«هیچ کس پیدا نشد جز پور طهماسب زو»نشان عدم سزاواری زو است و نشان میدهد زو از اصل به صورت موقت انتخاب شده است،اما این نوع ناگزیریها،مختص دورهء تاریخی است و با دورهء اسطوره سازگار نیست؛ اسطوره در پی آرمانسازی یا توجیه یا مواردی از این قبیل است،تفریق اینها به نوع نگاه ما به اسطوره وابسته است اما هرچه باشد اسطوره در بند اینگونه ناگزیریها گرفتار نمیشود.
در مواردی که این الگو در خصوص کسانی نقل شده که با سرسلسله گشتن پادشاهی ارتباطی نداشتهاند،از آنکه با ساختار بخش اساطیری سازگار نبوده،الحاقی تصور شده است،لیکن چنین تصوری ویژهء شاهان نیست،بلکه برای پهلوانان و قهرمانان نیز این اندیشه در میان مردم رواج داشته،علت به وجود آمدن این طرحها در مورد این اشخاص،وجود پشتوانهء اندیشگی مردمی نسبت به پهلوانان بوده است،هرچند با توجه به یکپارچهسازی تدوین نهایی شاهنامه، در ساختار بخش اسطورهای نگنجیده است؛مثل چند طرح که در مورد رستم در نسخههای مختلف است:خالقی مطلق،داستان کشتن رستم،پیل سپید را الحاقی دانسته است(خالقی مطلق،2731،صص 641-051)و در متن منقح خود از شاهنامه این داستان را نیاورده است(فردوسی،8631،ج 1،ص 572)اما جوینی آن را در متن آورده است."