خلاصه ماشینی:
"در گالری شماره یک ایستاده بودیم و بعنوان انتقاد از این هنرمند جوان این حرفها را زدم که: آقای کریم نصر من کار شما را بپسندم یا نه چه اهمیتی دارد؟فرض کنیم بگویم در این سطح پرده،رنگها ترکیببندی لازم را با سطحهای دیگر ندارد،یا زا نبود سبک شخصی یا هویت ایرانی در آثارتان صحبت کنم،چه سودی دارد، صحبت مهمتر،بهتر است از شما بپرسم برای برقراری این نمایشگاه چند متر شیشه خریدهاید؟ برای تهیه چوب قاب کاغذ پاس پارتو چه خرجی کردهاید؟مدیر این گالری که حقوق و مخارج خود را از شهرداری یا از ارشاد میگیرد،چه *هنر نقاشی آنهم در ملک ما،با شعر و ادبیات سابقه تاریخی تنگاتنگی داشته است که تفکیک آن موجب مرض است.
اقدامی برایتان کرده است؟برای آشنایی کلکسیونرها با هنرمند که شما باشید چه مهمانی داده یا چه آشی پخته است؟معلم هنرستانی، استاد دانشکدهای،مربی مهدکودکی را دعوت کرده است تا شاگردان خود را بیاورند و پرسش و پاسخ یا ارتباط دست اول با شمای هنرمند برقرار کنند؟با مدیران هتلها در شهرها در جزایر توریستپذیر قشم و کیش،جلب سیاحان، بیمارستانها و نشستهایی که برای برنامهریزی دارند تماسی داشته است که شاید از مدیر روابط عمومیشان تعهدی بگیرد که حداقل در سال 2 یا 5 کار از نگارخانه بخرند؟من همه آثار شما را با دقت دیدم و این ریشخندی است که شما در این نمایشگاه فقط یک اثر آن هم شماره 1 را که یک طراحی است فروختهاید!
اگر درباره هنر نقاشی به این نکته که باید با گرایش به تجرید خود را به هویت صرف و محض رساند یا به عبارتی از بند ادبیات رها شود پایبند نشویم،آن را بهتر فهمیدهایم."