چکیده:
مؤلف در مقالهء حاضر به ارزیابی نسخهء خطی شاهنامه،متعلق به کتابخانهء دانشگاه سن ژوزف در بیروت،براساس تصویر بیست و دو صفحه از آنکه در اختیار داشته است میپردازد. در بخش اول،متن سیزده صفحه از صفحات نمونه(شامل 638 بیت، مربوط به پایان ضحاک و اغاز فریدون)،به همانگونه،درست یا نادرست، نقل شده و تفاوتهای دو نسخهء فلورانس(614 ق)و نسخهء لندن(675 ق)و تصحیح منتشر شدهء مؤلف در پانویس آورده شده است.پس از آن مؤلف به ارزیابی اختلاف نسخههای سهگانه و مقایسهء آنها با چهارده نسخهء اساس تصحیح خود میپردازد و برتری نویسشی را با نویسش دیگر تعیین میکند. سپس در یک نتیجهگیری آماری موارد برتری هریک از نسخههای سهگانه و تصحیح خالقی را نسبت به یکدیگر در پنج بخش،شامل برتری نویسشها، افزودگیها،افتادگیها،جابه جایی بیتها و جابه جایی مصراعها،بهطور جداگانه ارائه میکند.وی از این ارزیابی نتیجه میگیرد که تصحیح انتقادی او اعتباری برابر با یک نسخهء آغاز سدهء ششم ق دارد. در بخش دوم نه صفحهء دیگر(شامل 426 بیت،مربوط به پادشاهی اسکندر)که در نسخهء فلورانس وجود ندارد تنها با دستنویس لندن و تصحیح خالقی سنجیده شده و نتایج به دست آمده با همان روش بالا گردیده است.
خلاصه ماشینی:
در این بررسی نشانههایی زیر بکار رفته است: ژ-دستنویس دیر سن ژوزف در بیروت ف-دستنویس فلورانس،مورخ 416 ق ل-دستنویس لندن،مورخ 576 ق خ-شاهنامه،به کوشش جلال خالقی مطلق(دفتر ششم و هفتم به ترتیب با همکاری محمود امید سالار و ابو الفضل خطیبی) ؟-پس و پیشی مصراعها ؟-پس و پیشی بیتها *** لب موبدان خشک و رخسارهتر زبان پر ز گفتار یک با دگر1 که گر بودنی باز گوییم راست بجانست پیکار و جان بیبهاست و گر نشوند2بودنیها درست باید همیدون3ز جان دست شست سه روز اندرین4کار شد روزگار سخن کس نیارست کرد آشکار بروز چهارم بر آشفت شاه بران موبدان نماینده راه که گر زندهتان دار باید بسود و گر بودنیها بباید نمود همه موبدان سرفکنده نگون پر از هول دل دیدگان پر ز خون از آن نامداران بسیار هوش یکی بود بینادل و تیزکوش خردمند و بیدار5و زیرک بنام کزان موبدان او زدی پیش گام دلش تنگ برگشت6و ناباک شد گشاده زبان پیش ضحاک شد بدو گفت پردخت7کن سر ز باد که جز مرگ را کس ز مادر نزاد جهاندار پیش از تو بسیار بود که تخت مهی را سزاوار بود فراوان غم و شادمانی شمرد برفت و جهان دیگری را سپرد اگر بارهء زاهنینی8بپای سپهرت بساید نمانی بجای کسی9را بود زین سپس تخت تو بخاک اندر آرد01سر11بخت تو کجا نام آنکس فریدون21بود زمین را سپهر همایون بود هنوز آن سپهبد ز مادر نزاد نیامد گه ترسش31و سرد باد چنو41زاید از مادر پرهنر بسان درختی شود بارور بمردی رسد برکشد سر بماه کمر جوید و تاج و تخت و کلاه ببالا شود چون یکی سرو برز بگردن برآرد ز پولاد گرز زند بر سرت گرزهء گاوسر51 ببند[د]ت و آرد ز61ایوان بدر71 بدو گفت ضحاک ناپاک دین چرا بنددم از منش چیست81کین دلاور بدو گفت اگر91بخردی کسی بیبهانه نسازد بدی برآید بدست تو هوش پدرش از آن درد گردد پر از کینه سرش یکی گاو پرمایه02خواهد بدن جهان جوی را دایه خواهد بدن تبه گردد آن هم بدست تو بر بدان12کین کشد گرزهء گاوسر چو ضحاک بشنید و22بگشاد گوش ز تخت اندر افتاد و زر رفت هوش گرانمایه از پیش تخت بلند بتابید روی از نهیب32گزند چو آمد دل از آن جور(؟)42باز جای بتخت کیان اندرآوردپای نشان فریدون بگرد جهان همی بازجست آشکار و نهان نه آرام بودش نه خواب و نه خورد شده روز روشن بر او لاجورد52 برآمد برین روزگاری62دراز کشید اژدهافش72بتنگی فراز ولادت فریدون82 خجسته فریدون ز مادر بزاد جهانرا یکی دیگر آمد نهاد ببالید برسان سرو سهی همیتافت زو فر شاهنشهی جهانجوی با فر جمشید بود بکردار تابنده خورشید بود جهانرا چو باران ببایستگی روانرا چو دانش بشایستگی [بسر بر همی گشت گردان سپهر] شده رام با آفریدون بمهر همان گاو کش نام پرمایه92بود که نابسته بر تنش پیرایه03بود [ز مادر جدا شد چو طاوس نر] بهر موی بر تازهرنگی دگر شده انجمن بر سرش بخردان ستارهشناسان و هم موبدان [کسی درینهای باو جوانان(؟)13ندید] [نه از پیر سر کاردانان]شنید زمین کرد22ضحاک پر گفتوگوی33 بگرد جهان هم برین43جستوجوی53 [...