چکیده:
نزاع اساسی در باب جوهر جسمانی، در نحوة وجود آن است. جمهور متکلمان جسم را مرکب از جواهر غیر قابل انقسام میدانند و به تناهی جواهر فرد قائلاند و نظام قائل به عدم تناهی جواهر فرد شده است. شهرستانی قائل به قابلیت انقسام جسم به عدد متناهی است و سپس انقسام نمیپذیرد. ذیمقراطیس قائل به عدم انقسام است مطلقا. جمهور حکما جسم را جوهری متصل و قابل انقسام الی ما لا نهایه میدانند. گروهی معتقد به ترکب جسم از دو جوهر میباشند: یکی صورت اتصالی و دیگری قابل آن. برخی جسم را مرکب از یک جوهر و یک عرض میدانند. در مورد سازگاری دیدگاه حکما با علم امروزی و نظریة ذیمقراطیس در باب حقیقت جسم، دو دیدگاه مطرح است. علم ثابت کرده است که جسم محسوس، متصل واحد نیست، بلکه از ذراتی تشکیل شده است که دارای جرم بوده و فاصلة میان آن ذرات، چندین برابر امتداد جرم آنهاست. از این جهت این نظریه، موافق نظریة ذیمقراطیس و مخالف نظریة حکماست. از طرف دیگر، جسم، مرکب از ماده و صورتی است که تا بینهایت قابل انقسام است. علم از این جهت موافق نظریة حکماست. دیدگاه دوم این است که صورت اتصالی اجسام به اعتبار آن فضا و مکانی است که آنجا را اشغال کرده است. با این بیان میتوان اختلاف دیرینة بین متکلمان و حکما و فلسفه و علم را برداشت.
خلاصه ماشینی:
مسئلة سوم در باب جزء لايتجزّي است كه آيا اين نظريه در باب جسم قابل قبول است يا نه؟ آيا اين ديدگاه با ديدگاه امروزي در باب جسم طبيعي سازگاري دارد؟ اگر قائل به وحدت صورت جسميه شويم، آيا با ديدگاه امروزي در باب جسم قابل جمع است؟ طرح مسئله حس ما اجسام را جوهري داراي امتداد در جهات سهگانه ميبيند و آن را جوهري ممتد و يكپارچه و قابل تقسيم تلقي ميكند، نه مجموعهاي از اجزاي بالفعل كه در كنار هم قرار دارند.
سؤال اين است كه آيا واقعاً اشياي خارجي آن گونه كه حواس ما آنها را ادراك ميكنند هستند يا اينكه واقعيت چيز ديگري است؟ جواهر محسوسي كه ما آنها را جسم ميخوانيم داراي ابعاد سهگانهاند، يعني در هر جسمي امكان فرض سه بعد كه يكديگر را به طور عمودي قطع كنند وجود دارد.
دلايلي بر ابطال نظرية متكلمان در باب جزء لايتجزّي از سوي حكما اقامه شده است كه برخي از آنها در اينجا مطرح ميشود: برهان اول: اينكه ميگوييد جسم از اجزاي لايتجزّي تشكيل شده است، اين جزء از دو حال خارج نيست: يا حجم دارد و يا حجم ندارد.
برهان دوم: اگر بگوييم جسم از اجزاي لايتجزّي تركيب يافته است، حركت جسم مانند كره يا سنگ به دور خود نتايج سهگانة زير را به دنبال دارد: يكي اينكه لازم ميآيد در هنگام حركت جسم، انفصال و اتصال اجزا از يكديگر پديد آيد به نحوي كه در هنگام حركت جسم، بعضي متحرك و بعضي ساكن شوند و فواصل معيني ايجاد شود و دوباره هنگام سكون به حالت اوليه برگردند.