چکیده:
مثنوی را قرآن منظوم هم نامیدهاند. به این اعتبار که سرشار از آیات قرآن کریم است
و ذهن و زبان مولوی را بیش از هر چیز قرآن شکل بخشیده است. رویکرد مولوی به آیات به
چهار گونه بوده است: 1- اقتباس لفظی 2- اقتباس معنوی 3- تفسیر 4- تأویل. در این
مقاله به دو گونه اخیر اشاره میشود که آیا مولوی تماما دست به تأویل زده است یا
تفسیر؟ تأویل از نگاه مولوی چه شرایط و خاستگاههایی دارد؟
خلاصه ماشینی:
او میگوید: اگر تفسیر از «تفسره» باشد «پزشک که ماده مورد آزمایش را تفسیر میکند این کار را در خلأ انجام نمیدهد بلکه تفسیر وی مبتنی بر آگاهی و شناختی است که از پیش دربارة موضوع دارد و بدون شناخت مادة مورد آزمایش به چیزی بیمعنا و بدون دلالت تبدیل میشود» (ابوزید، همان، ص371).
ابوزید با توجه به معنای لغوی تفسیر و تأویل به تفاوت مهمی دست مییابد که چنین اشاره میکند: «تفسیر همواره نیازمند «تفسره» یا واسطهای است که مفسر با نظر و دقت در آن به کشف مراد خود نایل میشود؛ اما تأویل فرآیندی است که همواره بدین واسطه نیاز ندارد، بلکه گاه مبتنی بر حرکت ذهن در کشف« اصل پدیدهها» یا پیجویی« عاقبت» آنهاست.
مولوی خود در تأویل حدیث پیامبر (ص) که فرمود: « أبیت عند ربی یطعمنی و یسقینی» میگوید، مقصود پیامبر (ص) همین خوراکیها و نوشیدنیهای ظاهری نیست؛ بلکه مراد خوراک معنوی است؛ لذا این سخن را باید بیتأویل پذیرفت؛ یعنی بدون این که مطابق میل و خواهش باشد آن را بپذیریم: چون « ابیت عند ربی» فـاش شد «یطعم و یسـقی» کنایت زآش شد هیــچ بیتأویل ایـن را در پــذیر تــا در آید درگلو چون شهد و شیر (مثنوی، دفتر اول، 3754-3755) نکته دیگر این که مولوی معتقد است معنای قرآن را باید از قرآن کمک گرفت؛ چون قرآن خود بازکنندة گرههای معنای خود است.
اما مولوی میگوید تأویل این سخن آن است که تن را رها کن.